گنجور

 
ابن یمین

دلا بار گران بر گردن جان

منه چندان که چندانی نیرزد

به سیم و زر مشو بسیار مایل

که آنها کندن کانی نیرزد

طعام چرب و شیرین سلاطین

جواب تلخ دربانی نیرزد

به کنج بندگی آزاد بنشین

که ملک مصر زندانی نیرزد

مرا خیزد ز بحر دل گهرها

که هر یک زان کم از جانی نیرزد

ولی با همت اصحاب دولت

به قیمت گوهری نانی نیرزد

دریغ ابن یمین جائیکه آنجا

دو صد دانا بنادانی نیرزد