تنگ شکرست این دهن ایجان که تو داری
رشک قمرست این رخ رخشان که تو داری
یکلحظه دل اندر بر من جمع نباشد
ز آشوب سر زلف پریشان که تو داری
در حسن توئی یوسف و این طرفه که ما را
دل بسته آنچاه زنخدان که تو داری
عناب فتادست ز بادام دو چشمم
تا دیده ام آن پسته خندان که تو داری
افسون تب عشق من ار نیست بگو چیست
بر گرد شکر آنخط خوش خوان که تو داری
تا صورت از اینسان که ترا هست بخوبی
نا خوب بود سیرت از اینسان که تو داری
گر دست دهد ابن یمین را که بجانی
بوسی خورد از لعل در افشان که تو داری
جان در سر سودا کند و باک ندارد
یکدم پی آن بوسه ارزان که تو داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خود لطف بود چندان ای جان که تو داری
دارند بتان لطف نه چندان که تو داری
بر مرکب خوبی فکنی طوق ز غبغب
دستارچه زان زلف پریشان که تو داری
بالله که عجب نیست گر از تابش غبغب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.