صبح از سر صفا بجهان در دمید دم
عیش صبوح گر نکنی وای ازین ندم
ساقی در آب بسته فکن آتش مذاب
وز صحن دل بباد فنا ده غبار غم
بر دست گیر ساغر و انگار روزگار
از سر گرفت بار دگر دور جام جم
دستم بزلفت ار رسد ای جان نازنین
مشکین کمند سازم از آن زلف شست خم
مست خراب گردم و اندازم آن کمند
در گردن و کشم سوی هستیش از عدم
ابن یمین اگر بکمندت خورد بساط
باید کشید و داشت چنین کار مغتنم
فرصت مده ز دست اگر آگهی ز کار
میدار چشم گردش احوال دمبدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با لحنی پرشور و شوق به آغاز روز جدید اشاره میکند و از لذتهای زندگی و خوشیها صحبت میکند. او از ساقی میخواهد که آتش شوق را در دل برافروزد و غم را از دل بزداید. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق خود سخن میگوید و از او میخواهد که زلفهایش را به دام آنها بندد تا بتواند از جهان مادی به سوی معشوق برود و از لحظات خوش زندگی غافل نشود. او تأکید میکند که نباید فرصتهای خوب را از دست داد و باید از هر لحظهای بهرهبرداری کرد.
هوش مصنوعی: صبح با تازگی و صفای خود به دنیا دمید. اگر از خوشی و شادی در این لحظه غافل شوی، وای به حال تو که از این لحظه لذت نمیبری.
هوش مصنوعی: ای ساقی، در آب، آتش ذوب شدهای را بریز و غبار غم را از دل معزول کن.
هوش مصنوعی: دستی به دستان ساغر بزن و اینگونه تصور کن که زندگی دوباره سر گرفتن جام جمشید را آغاز کرده است.
هوش مصنوعی: اگر دستم به موهایت برسد، ای جان نازنین، از آن موها کمندی درست میکنم که تو را در آن به دام اندازم.
هوش مصنوعی: من در مستی و بیخودیم، کمند عشق را به گردن او میندازم و او را از نیستی به سوی وجودش میکشم.
هوش مصنوعی: اگر ابن یمین به تو آسیب برساند، باید بساط خود را جمع کنی و چنین عملی ارزشمندی است.
هوش مصنوعی: اگر از اوضاع و احوال زندگی باخبر هستی، فرصت را از دست نده و درنگ نکن. هر لحظه میتواند مهم باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید عرب گشادبه فرخندگی علم
فرخنده باد عید عرب بر شه عجم
سلطان یمین دولت و پیرایه ملوک
محمود امین ملت و آرایش امم
شاهی که تیره کرد جهان بر عدو به تیغ
[...]
ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم
بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم
افکنده همچو سفره مباش از برای نان
همچون تنور گرم مشو از پی شکم
تو مست خواب غفلتی و از برای تو
[...]
شاهان پیش را که نکردند جز ستم
شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم
هست او بلی خلیفه یزدان دادگر
پس کی رضا دهد که رود بر جهان ستم
گویند خسروان زمانه به هر زمان
[...]
از مشک اگر ندیدی بر پرنیان علم
وز قیر اگر ندیدی بر ارغوان رقم
بر پرنیان ز مشک علم دارد آن نگار
بر ارغوان ز قیر رقم دارد آن صنم
زلف سیاه بر رخ او هست سایبان
[...]
ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم
مردم و مردمیت بعالم شده علم
شکلی چو دولت تو بخوبی نیامده
در ساحت وجود ز کاشانهٔ عدم
گه فخر منتسب و آداب مکتسب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.