گنجور

 
ابن یمین

ای پیک پی خجسته نسیم سپیده دم

وی چون مسیح و خضر مبارک دم و قدم

از راه لطف عرضه کن اخلاص بنده وار

جائی که همچو کعبه منیع است و محترم

یعنی جناب آنکه فلک بهر بندگی

قامت زداست بر در او حلقه وار خم

فهرست کارنامه شاهان روزگار

آن مقصد طوایف و آن مرجع امم

سلطان نشان امیر ابو نصر بن علی

آن مظهر فتوت و آن مظهر کرم

گر طبع راد او نکند رزق را ضمان

کی تار و پود معده شود متصل بهم

از خشگسال مکرمت و قحط مردمی

با فتح باب همت او خلق را چه غم

بر منظر وجود ز شوق لقای او

آیند ساکنان سرا پرده عدم

بر مار ارقم ار وزد از لطف او نسیم

گردد چو نوش در دهنش قطره های سم

ور بگذرد بر آب یم از قهر او سموم

خیزد چو موج شعله آتش ز آب یم

باشد میان لشکر منصور خویشتن

چون شاه اختران که ز انجم کند حشم

بهر شکوه موکب میمون او بود

رمح شهاب و طره شب پرچم و علم

یک ترکتاز خنجر هندوی او کند

ملک عرب مسخر فرمانش چون عجم

ای صفدری که رزمگهت روز کارزار

از خون دشمنان تو چندان کشیدنم

از خاکش ار دمد گیهی تا بروز حشر

جز بیخ و شاخ او نبود روین و تنم

در وقت آنکه زد قلم حکم کردگار

بر لوح کاینات به بیش و کم رقم

فرمان چنان شدست که از کل کاینات

ذات تو بیش باشد و از روزگار کم

تا شمه ئی ز خاک کف پات ار وزد

بر نرگس و بنفشه نسیم سپیده دم

از روی خاصیت چو مسیحا بیکنفس

از چشم او عمی برد از گوش او صمم

ابن یمین اگر چه که از بوته هوان

دور از تو بد گداخته از آتش ستم

با اینهمه گداز نشد زایل از دلش

یک لحظه مهر مهر تو چون سکه از درم

تا در زمانه وقت کتابت دبیر را

سرچشمه دوات بود مورد قلم

بدخواه تو چو قلم باد و چون دوات

تا سینه سر شکافته پر تیر نی شکم