جانیست مرا و نیست اندر خور تو
غایت ز بر من است و اندر بر تو
لطف تو هزار در برویم بگشاد
دیگر نروم به هیچ باب از در تو
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
جانیست مرا و نیست اندر خور تو
غایت ز بر من است و اندر بر تو
لطف تو هزار در برویم بگشاد
دیگر نروم به هیچ باب از در تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این ابیات نشاندهنده عواطف عمیق و وابستگی شاعر به معشوق است. شاعر میگوید که خود را فراتر از وجودش میداند و در عشق به معشوق به اوج رسیده است. لطف و محبت معشوق باعث شده که درهای زیادی به روی او باز شود، اما او دیگر نمیخواهد به کسی جز معشوق نزدیک شود. در نهایت، این اشعار بیانگر یک عشق خالص و عمیق است که همه چیز را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان میکند که چیزی از جان او نیست و او حقیقتاً برای تو موردی ندارد. از این رو، تمام معنا و حقیقت از درون او ناشی میشود و بر تو اثر میگذارد. به عبارت دیگر، ارتباط و تأثیر او بر تو است و خود او چیزی به حساب نمیآید.
هوش مصنوعی: متن به این معناست که لطف و محبت تو برای من به اندازهای بزرگ و ارزشمند است که دیگر نمیخواهم به درهای دیگر بروم. من تنها به در تو متصل هستم و از هیچ در دیگری استفاده نخواهم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان و دل من فدای خاک در تو
گر فرمایی بدیده آیم بر تو
وصلت گوید که تو نداری سرما
بی سر بادا هر که ندارد سر تو
روی و بر من تا بشدم از بر تو
زردست و کبودست به جان و سر تو
زیرا که در آرزوی روی و بر تو
این پیرهن تو گشت و آن معجر تو
رفتم چو نماند هیچ آبم بر تو
در چشم تو خوارتر ز خاک در تو
با این همه روز و شب بر آتش باشم
زان بیم که باد بگذرد بر سر تو
ای نفس فرو گرفته سر تا سر تو
آلوده نجاستِ منی گوهرِ تو
گر در آتش به عمرها میسوزی
هم بوی منی زند ز خاکسترِ تو
ای تاج لعمرک ز شرف بر سر تو
وی قبلهٔ عالمین ز خاک در تو
در خطهٔ کون و هر کجا سلطانی ست
بر خط تو سر نهاد و شد چاکر تو
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.