گنجور

 
بلند اقبال

«ای همه هستی ز تو پیدا شده»

چشم ودل از تور تو بینا شده

آوری از خار گل از نی شکر

پروری اندر دل خارا گهر

جانور از نطفه تو آری نه کس

بخشش وانصاف تو داری وبس

هستی عالم همه از فضل توست

قوت و قوت همه از بذل توست

ای شده یکتا که دوبین کورباد

چشم ودل از روی تو پرنور باد

نام تو شد زینت دیوان من

لطف تو شد خرمی جان من

جود تو بس رحم تو بی منتهاست

اینهمه الحمد که از بهر ماست

شکر تو واجب شده برما بلی

کی کسی از عهده اش آید ولی

هست دونعمت زتو دریک نفس

گفتن شکر تو کی آید ز کس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode