گنجور

 
بلند اقبال

تا ز دلم خبر شوی آینه پیش روی نه

رونق مشک تا بری شانه به چین موی نه

خواهی اگر که بگذرد از سر سرو فاخته

سوی چمن چو بگذری پا به کنار جوی نه

سرو چمن کنار جو بر سر پا بایستد

سر به کنار من تو ای سرو کناره جوی نه

درقدح وپیاله کی باده کفاف ما دهد

ساقی اگر کرم کنی در بر خم سبوی نه

غنچه لبا سمنبرا از در گلستان درآ

بر دل گل چولاله ها داغ ز رنگ و بوی نه

یاد که دادت این چنین کز پی صید مرغ دل

دانه ز خال ودام از زلف ز چارسوی نه

زلف تو را چو خانه زاد آمده نافه ختن

داغ نشان به رانش از طره مشکبوی نه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode