گنجور

 
بلند اقبال

قاصد برسان به یار کاغذ

وز یار به ما بیار کاغذ

گر گفت ز کیست گوکه باشد

از خسته دلی فکار کاغذ

گوازچه سویم نمی فرستی

ای یار ستم شمار کاغذ

از لوح دل تو محوگشتم

یا نیست در آن دیار کاغذ

بوئی اگر آوری ز زلفش

بهتر بود از هزار کاغذ

اقبالم اگر بلند باشد

آید سویم ازنگار کاغذ