مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد
سر بریده ز تیغش جدا خبر دارد
چه آرزو که به ناکامی از جهان نگذشت
ز یاس پرس کزین ماجرا خبر دارد
نگار دست بتان بیلباس ماتم نیست
مگر ز خون شهیدان حنا خبر دارد
فضولی من و تو در جهان یکتایی
دلیل بیخبریهاست تا خبر دارد
در این هوسکده گر ذوق گردنافرازیست
سری برآر که از پیش پا خبر دارد
تمیز خشک و تر آثار بینیازی نیست
گداست آنکه ز بخل و سخا خبر دارد
پیام عالم امواج میبرد به محیط
تپیدنی که ز پهلوی ما خبر دارد
غرور و عجز طبیعی است چرخ تا دل خاک
نه دانه محرم و نی آسیا خبر دارد
به پیش خویش بنالید و لاف عشق زنید
گل از ترانهٔ بلبلکجا خبر دارد
مباد در صف محشر عرق به جوش آیم
که از تباهیکارم حیا خبر دارد
از این فسانه که بیاو نمردهام بیدل
قیامت است گر آن دلربا خبر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لب از تبسم و چشم از ادا خبر دارد
کسی نگفت که دل از کجا خبر دارد
به شکوه لب چه گدازم عجب که راز مرا
غریب بیشتر از آشنا خبر دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.