چون سحر طومارچاک سینهام واکردنیست
آرزو مستوریی داردکه رسواکردنیست
چون حبابم داغ دارد حیرت تکلیف شوق
دیده محروم نگاه و سیر دریاکردنیست
از نفس دزدیدن بویگلم غافل مباش
دامن پیچیدهای دارم که صحرا کردنیست
نیستم بیهوده گرد چارسوی اعتبار
مشت خاکی دارم و با باد سوداکردنیست
خواهشی کو، تا توانم فال نومیدی زدن
سوختن را نیز خاشاکی مهیاکردنیست
جیب نازی میدرد صبح بهار جلوهای
مژده ای آیینه رنگ رفته پیداکردنیست
میکند خاکستری گرد از نقاب اخگرم
قمریی در بیضه مینالدتماشاکردنیست
قید هستی برنتابد جوش استیلای عشق
چون هواگرمیکند بند قبا واکردنیست
کشتی موجی به توفان شکستن دادهایم
تا نفسباقیست دست عجز بالاکردنیست
پیکر خاکی ندارد چاره از عرض غبار
نسخهٔما بسکه بیربط است اجزاکردنیست
عجز می گوید به آواز حزین درگوش من
کز پر وامانده سیر عافیتها کردنیست
لطف معنی بیش ازین بیدل ندارد اعتبار
از خیال نازکت بویگل انشاکردنیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف حسرت و آرزوهای عمیق شاعر است. او با تشبیهات و استعارههای زیبا، اشتیاق و درد درونی خود را بیان میکند. شاعر از حبابی یاد میکند که داغ شوق را در دل دارد و از نفس دزدیدن بوی گل سخن میگوید، که نماد آرزوهای محجوب و پنهان اوست. همچنین، او به ناامیدی و عجز در زندگی اشاره میکند و از دردی صحبت میکند که به مانند خاکستری از عشق و حسرت در وجودش وجود دارد. در این شعر، وجود انسان و عشق به طور عمیق به تصویر کشیده شده و مخاطب را به تفکر درباره احوالات درونی و روحی میخواند.
هوش مصنوعی: وقتی صبح میشود، دل من همچون طوماری باز میشود، در حالی که آرزویی درون آن نهفته است که نیاز به آشکار شدن دارد.
هوش مصنوعی: من مانند حبابی هستم که در داغی عشق غرق شدهام و در پی جستجوی نگاه آن کس که از من دور است، در حیرت و سردرگمی به سر میبرم. این حس شوق و longing برای دیدنش مانند سیر و گشت و گذار در دریاست.
هوش مصنوعی: از عطر گل غافل نشو، چون من دامن زیبایی دارم که میتواند تو را به دشت و صحرا ببرد.
هوش مصنوعی: من بیجهت اطراف اعتبار نمیچرخم، زیرا از خاکی هستم که با باد به جایی نمیرسم.
هوش مصنوعی: هر درخواستی که داشته باشی، به شکلی میتواند به من در امیدواری کمک کند، حتی اگر به ظاهر ناامیدکننده به نظر برسد.
هوش مصنوعی: در صبح بهار، جیب نازک و لطیف یک زیبایی را نمایان میکند که نویدبخش است و مانند آینهای است که رنگباخته به تدریج دوباره خودش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: از چهرهام خاکستری بر میخیزد، چون قمر که در دل تخم، ناله میکند. این صحنهای است که باید به تماشا نشست.
هوش مصنوعی: عشق قدرتی دارد که نمیتواند محدودیتها و قید و بندهای وجود را تحمل کند. همانطور که گرما باعث میشود که لباسهای سنگین بر بدن فشار نیاورند، عشق نیز انسان را به آزادی و رهایی از این محدودیتها دعوت میکند.
هوش مصنوعی: ما در میان طوفان، کشتیای را شکستهایم. تا زمانی که هنوز زندهایم، دست از ناتوانی و خود را تسلیم کردن برنمیداریم.
هوش مصنوعی: بدن خاکی نمیتواند از غبار خالی شود، چون ما به قدری بینسبت و بیربط هستیم که اجزای آن قابل تفکیک نیستند.
هوش مصنوعی: عجز با صدای غمانگیزی به من میگوید که تنها راه نجات از این وضع و فرار از سختیها، به سمت آرامش و راحتی حرکت کردن است.
هوش مصنوعی: لطف و زیبایی بیشتر از این، بیدل نمیتواند به اثبات برساند؛ چرا که خیال لطیف تو، همانند عطر گل، نشانهای از بیان و خلق زیبایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر تپیدنهای دل هم دیدهای واکردنیست
رقص بسمل عالمی دارد تماشاکردنیست
یا به خود آتش توان زد یا دلی بایدگداخت
گر دماغ عشق باشد اینقدرهاکردنیست
از ورقگردانی شام و سحر غافل مباش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.