هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را
پشت پایی بود معراج این بنای پست را
بر فضولی ناکجا خواهی دکان ناز چید
جزگشاد و بست جنسی نیست درکف دست را
عمرها شد شورزنجیرازنفس وا میکشم
کشور دیوانه مجنونکرد بند و بست را
قول وفعل طینت بیباک دررهن خطاست
لغزش پا و زبان دارد تصرف مست را
با همه معدوم از قید توهّم چاره نیست
ماهی بحرکمان هم میشناسد شست را
سرمهکردم تا قی چشمی به خویشم واکند
فطرت بینورتاکی نیست بیند هست را
بیدلازنازکخیالان مشقهمواریخوشاست
تا نیفشارد تأمل معنی یکدست را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را
محتسب گر می خورد معذور دارد مست را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.