غزل شمارهٔ ۴۰۶
بیتابی عشق این همه نیرنگ هوس ریخت
عنقا پری افشاندکه توفان مگس ریخت
مستغنیگشت چمن و سیر بهاریم
بیبال و پریها چقدرگل به قفس ریخت
از تاب و تب حسرت دیدار مپرسید
دردیده چوشمعم نگهیپر زد و خس ریخت
ازیک دو نفس صبح هم ایجاد شفقکرد
هستی دم تیغیستکه خون همهکس ریخت.
روشنگر جمعیت دل جهد خموشیست
نتوان چو حباب آینه بیضبط نفس ریخت
دنباله دو قلقل مینای رحیلیم
ین باده جنون داشتکه در جام جرس ریخت
بیدل ز فضولی همه بینعمت غیبیم
آب رخ این مایدهها، سیر و عدس ریخت
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.