گنجور

 
بیدل دهلوی

ببند چشم و خط هرکتاب را دریاب

ز وضع این دو نقط انتخاب را دریاب

جهان خفته به هذیان ترانه‌ها دارد

توگوش واکن و تعبیر خواب را دریاب

هزار رنگ من و ما ودیعت نفسی‌ست

دو دم قیامت روز حساب را دریاب

بهار می‌گذرد مفت فرصت است ای شیخ

قدح به خون ورع زن شراب را دریاب

شرارکاغذ و پرواز ناز جای حیاست

دماغ عالم پا در رکاب را دریاب

قضا ز خلقت بی‌حاصلت‌ نداشت غرض

جز اینکه رنگ جهان خراب را دریاب

غبار جسم حجاب جهانی نورانی‌ست

ز ننگ سایه برآ آفتاب را دریاب

چه نکته‌ها که ندارد کتاب‌خاموشی

نفس بدزد و سؤال و جواب را دریاب

درون آینه بیرون نشسته است اینجا

به جلوه‌گر نرسیدی نقاب را دریاب

اگر جهان قدح از باده پرکند بیدل

تو تردماغی چشم پرآب را دریاب