گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

از سر مستی نبود امشب خطابم با شراب

بی‌دماغی شیشه زد بر سنگ‌گفتم تا شراب

بزم امکان را بود غوغای مستی تا به‌کی

چند خواهد بود آخرجوش یک مینا شراب

دور وهمی می‌توان طی‌کرد چون اوراق‌گل

ساغر این بزم رنگ است و شکستنها شراب

مست تا مخمور این میخانه محتاجند و بس

وهم بنگ‌است اینکه‌گویی‌دارد استغنا شراب

عمرها بودیم مخمور سمندر مشربی

نیست از انصاف اگرریزی به خاک ما شراب

بیقراران طلب سر تا قدم‌کیفیتند

می‌کند ایجاد از هر عضو خود دریا شراب

ساغر بزم خیالم نرگس مخمورکیست

می‌روم مستانه از خود خورده‌ام‌گویا شراب

صبح ز خمیازه آخر جام شبنم می‌کشد

حسرت مخمور از خود می‌کند پیدا شراب

خون‌شدن سر منزلیم‌، از جستجوی ما مپرس

تاک می‌داند چها در پیش دارد تا شراب

بهرمنع می‌کشیها محتسب درکارنیست

بیدل آخر رعشه می‌بندد به دست ما شراب

 
 
 
صائب تبریزی

در هوای ابر لازم نیست در مینا شراب

می کند هر قطره باران کار صد دریا شراب

شب نشین با دختر رز عمر جاوید آورد

فیض آب خضر دارد در دل شبها شراب

تنگنای شهر جای نشأه سرشار نیست

[...]

فیاض لاهیجی

عُجْب در مستی ندارد هیچ فرقی با شراب

من نمی‌دانم چرا بدنام شد تنها شراب!

رندی و چندین رعونت شیخی و صدگونه عیب

چون شود هشیار کس! اینجا شراب آنجا شراب

بیخودی جاوید باید، عمر دنیا کوتهست

[...]

بیدل دهلوی

بزم ما را نیست غیر از شهرت عنقا شراب

کز صدای جام نتوان فرق ‌کردن تا شراب

ظرف‌و مظروف توهم‌گاه هستی حیرت است

کس چه ‌بندد طرف ‌مستی زین پری مینا شراب

مقصد حیرت خرام اشک بیتابم مپرس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه