از خاک یک دو پایه فروتر نزول کن
سرکوبی عروج دماغ فضولکن
تاب و تب غرور من و ما به سکتهگیر
رقص خیال آبله پا بیاصول کن
نقصان گل اعادهٔ باغ کمان تست
آدم شو و تلاش ظلوم و جهولکن
خلقی فتاده درگو غفلت زکسب علم
چندی تو نیز سیر چراغان غولکن
سعی نفس به خلوت دل ره نمیبرد
گو صد هزار سال خروج و دخولکن
فکر رسا مقید اغلاق لفظ چند
چندانکهکم شودگرهت رشته طولکن
ای خط مستقیم ادبگاه راستی
فطرت نخواهدت که ز مسطر عدول کن
تا هرکس از تو در خور فطرت اثر برد
چون شوق در طبیعت عالم حلولکن
افراط جاه نیز ز افلاس نیست کم
صبح سفید را بهتکلف ملولکن
تا غره کمال نسازد قناعتت
بیدل ز خلق منت احسان قبولکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باری نگاه لطف به آل رسول کن
در فضل خویش هدیهٔ ما را قبول کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.