چنین آفت نصیب از طبع راحت دشمن خویشم
اگر یک دانهٔ دل جمع کردم خرمن خویشم
چو گل از پیکرم یک غنچه جمعیت نمیخندد
به صد آغوش حیرانی بهم آوردن خویشم
به وحشت سخت محکم کردهام سر رشتهٔ الفت
به رنگ موج در قلاب چین دامن خویشم
دلیلی در سواد وحشت امکان نمیباشد
همان چون برق شمع راه از خود رفتن خویشم
فروغ خویش سیلاب بنای شمع میباشد
به غارت رفتهٔ توفان طبع روشن خویشم
سیه بختی به رنگ سایه مفت ساز جمعیت
عبیری دارم و آرایش پیراهن خویشم
نمیدانم خیالم نقش پیمان که میبندد
که چون رنگ ضعیفان بست بشکن بشکن خویشم
تعلق صرفهٔ جمعیت خاطر نمیخواهد
خیال دوستی با هر که بندم دشمن خویشم
تمیزی گر نمیبود آنقدر عبرت نبود اینجا
تحیر نامه در دست از مژه وا کردن خویشم
پر افشانم پری تا وارهم از چنگ خود داری
به این کلفت چه لازم در قفس پروردن خویشم
کف خاکستر من نیست بی سیر سمن زاری
چو آتش از شکست رنگ گل در دامن خویشم
به خاک افتادهام تا در زمین عاریت بیدل
مگر بر باد رفتن وا نماید مسکن خویشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حالت درد و ناامیدی خود میپردازد. او از تنهایی و جدایی رنج میکشد و میگوید که باوجود تلاش برای جمعآوری عشق و دوستی، همچنان احساس غم و پوچی دارد. او به بررسی ارتباطات انسانی میپردازد و دریغ میخورد که حتی در آغوش دیگران نیز احساس امنیت نمیکند. شاعر همچنین به تأثیرات منفی سرنوشت و بدبختی در زندگیاش اشاره میکند و تصریح میکند که علت ناراحتیاش در روابط عاطفیاش نهفته است. در نهایت، او خود را در وضعیتی توصیف میکند که خواهان پایان این آزردگی است، اما نمیتواند از چنگ آن رها شود.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس دلشکستگی و فشار عاطفی اشاره دارد. شاعر بیان میکند که اگر حتی یک دانه از دل را جمع کرده باشد، در مقابل آزار و زحمتهای ناشی از دشمنیها و طبع سختی که با آن روبهروست، به نظر میرسد گلایههای او همچنان زیاد است. در واقع، این ابراز احساس نشاندهندهی تلاش و سختیهایی است که برای حفظ آرامش و دلخوشی خود انجام میدهد، ولی تاثیر منفی دشمنان و مشکلات به او اجازه نمیدهد که به راحتی به آسایش و آرامش دست یابد.
هوش مصنوعی: هرگاه که از وجود من، گلی به شکل یک غنچه شکوفا میشود، هیچکس به آن لبخند نمیزند و با آغوشهای شگفتانگیز، نمیتواند حالت بیخبری من را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: من به شدتی عمیق از ترس و نگرانی درگیر رابطهام شدهام و این احساس را مانند موجی که دامنم را میگیرد، در اعماق وجودم حس میکنم.
هوش مصنوعی: هیچ دلیلی برای وجود ترس و وحشت وجود ندارد؛ مانند ان که درخشش شمع به ناگاه خاموش میشود و در این تاخیر، من خودم را گم کردهام.
هوش مصنوعی: منبع نور وجودم، شمعی است که از سیلابها میجوشد و در طوفانی که از طبیعت خود میگذرد، خاموش شدهام.
هوش مصنوعی: من به خاطر بدشانسیام، در جمعی به تصویر یک عابر خیابانی تبدیل شدهام و در حال تلاش برای زیبا کردن لباس خود هستم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا در خیال من وعده و عهدی شکل میگیرد که مانند رنگهای ضعیف و ناپایدار است و به راحتی میشکند. من از این وضعیت دچار تردید و سردرگمی هستم.
هوش مصنوعی: وابستگی به جمعیت و گروهی خاص، نیازی به دغدغه ندارد. من فقط به فکر دوستی با دیگران نیستم، چون با هر کسی که دوستی کنم، ممکن است به دشمنی دچار شوم.
هوش مصنوعی: اگر پاکی و تمیزی نبود، اینجا این قدر شگفتی وجود نداشت. من در حالتی از حیرت هستم که نمیدانم چگونه به نگاه کردن ادامه دهم.
هوش مصنوعی: من پرندهام که در آسمان پرواز میکنم و میخواهم از دایرهٔ محدودیتها فرار کنم. چرا باید در قفسی زندگی کنم که خودم را در آن حبس کردهام؟
هوش مصنوعی: وجود من مانند خاکستر است و بیروح و سرد، زیرا که دلم مانند آتش در دل سمنزاری میسوزد. این آتش از رنگ و بوی گلها در وجودم شکل میگیرد و نشان از احساسی دارم که درونم شعلهور است.
هوش مصنوعی: من به زمین افتادهام تا در این دنیا بیسر و صدا زندگی کنم، شاید این وضعیت باعث شود که نتوانم از خانهام دور شوم و به راحتی فراموش شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غبار عجز پروازی مقیم دامن خویشم
شکست خویش چون موج است هم بر گردن خویشم
درین مزرع که جز بیحاصلی تخمی نمیبندد
نمیدانم هجوم آفتم یا خرمن خویشم
سراغ رنگ هستی در طلسم خود نمییابم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.