چراغ خامشم حسرت نگاه محفل خویشم
سپند پای تا سر داغم اما بر دل خویشم
نفس آخر شد و من همچنان زندانی جسمم
ندارم ریشه و دلبسته ی آب و گل خویشم
ز خود برخاستن اقبال خورشید است شبنم را
در آغوشست یار اما همین من مایل خویشم
نمیخواهمکه پیمان طلب باید شکست از من
وگرنه هرکجا ازپا نشستم منزل خویشم
به چشم آفرینش نیست چون من عقدهٔ اشکی
چکیدنها اگر دستم نگیرد مشکل خویشم
خجالت بایدم چونگل کشید از دامن قاتل
که من واقف ز جرأت های خون بسمل خویشم
چه شد تخمم درین مزرع پر و بال شرر دارد
به صحرای دگر خرمن طراز حاصل خویشم
اگر صد عمر گردد صرف پروازم درین گلشن
همان چونگل قفس پروردهٔ چاک دل خویشم
ز دریای قناعت سیر چشمیگوهری دارم
همه گر قطره باشم قلزم بیحاصل خویشم
غم و شادی مساویکرد بر من بیتمیزیها
به دام و آشیان ممنون صید غافل خویشم
دم تیغم ز یاد انتقام خصم میریزد
مروت جرأتی دارم که گوی قاتل خویشم
عبارتهاست اینجا حاصل مضمون چه میپرسی
دو عالم عرض حاجت دارم اما سایل خویشم
به خلوتخانهٔ تحقیق غیر از حق نمیگنجد
من بیکار در رفع خیال باطل خویشم
سراغ رفتن عمریست عرض هستیام بیدل
چو صبحم تا نفس باقیست گرد محمل خویشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و درونی شاعر میپردازد. او حسرتی عمیق از خاموشی و تنهایی خود دارد و در عین حال از تعلق به جسم و دنیا رنج میبرد. شاعر به ارتباط با طبیعت و عشق اشاره میکند و نشان میدهد که علیرغم محدودیتهایش، همچنان به زندگی و زیباییها علاقهمند است. او از تکرار رنجها و دشواریهای زندگی گلایه دارد و در عین حال خواهان آزادی و پرواز است. در نهایت، شاعر در جستجوی معنا و حقیقت وجودی خود، به درون خود و صدای دلش گوش میدهد و به این نتیجه میرسد که تنها با شناخت خود و حقیقیت میتواند به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: چراغ خاموش من، آرزوی نگریستن به جمع دوستانم را دارم. من سراسر وجودم در آتش حسرت می سوزد، اما این درد و داغ تنها در دل من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: نفس من به پایان نزدیک شده و هنوز هم در قید و بند جسمم هستم. من ریشهای ندارم و به این دنیای مادی وابستهام.
هوش مصنوعی: خوشبختی مانند طلوع خورشید است که شبنم را در آغوش میگیرد، اما من هنوز به خودم تمایل دارم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم که به خاطر مهر و محبت، فریاد طلبی از من به زبان آید، زیرا اگر چنین شود، در هر جایی که به زمین بیفتم، آن جا خانه و محل زندگی من خواهد بود.
هوش مصنوعی: در میان همهٔ موجودات، هیچ کس مانند من غم و اندوهی ندارد. اگر دست من در این شرایط نگیره، اوضاع من بدتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: باید از گل و زیباییام خجالت بکشم، چون دستان قاتل به طبیعت نازک من آسیب زده است، چرا که من خوب میدانم که در عمق وجودم هم شجاعتهای سخت و هم زخمی از روزگار دارم.
هوش مصنوعی: چرا تخم من در این زمین که پر از آتش و شوق است، ریشه نمیدواند؟ به سرزمین دیگری میروم که محصول خود را با افتخار درو کنم.
هوش مصنوعی: اگر هزار سال هم در این باغ به پرواز بگذرانم، باز هم من مانند گلی هستم که در قفسی از دل خودم پرورش یافتهام.
هوش مصنوعی: از دریای قناعت و رضایت، به اندازهای چشمنواز و ارزشمند دارم که حتی اگر در مقیاس کوچک باشم و فقط قطرهای از این دریا به حساب آیم، برای من بهحق بیفایده نخواهد بود.
هوش مصنوعی: غم و شادی برای من به یک اندازه شدهاند و من بدون هیچ تمیزی در دام و خانهی خودم محبوس هستم، در حالی که به شکار خویش غافل هستم.
هوش مصنوعی: تیغ من یادآور انتقام از دشمنان است و من به قدری شجاعت دارم که میتوانم به راحتی بگویم که خودم قاتل هستم.
هوش مصنوعی: در اینجا، من تنها به بیان مضامین و معانی میپردازم. نمیتوانم به طور مستقیم بگویم که پاسخی به سوالات تو دارم یا نه. اما من از هر دو جهان چیزهایی برای گفتن دارم و در واقع خودم هم سؤالاتی دارم که به آنها توجه میکنم.
هوش مصنوعی: در جایی که فقط حقیقت و واقعیت مورد بررسی قرار میگیرد، هیچ چیز دیگری نمیتواند جایی داشته باشد. من مشغول از بین بردن افکار نادرستم.
هوش مصنوعی: عمری است که در جستجوی معنا و حقیقت هستم، مانند صبح که با روشناییاش زندگی را آغاز میکند. تا زمانی که نفس میزنم، همواره در پی یافتن جایگاه خود در این دنیا هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.