هزار آینه با خود دچار کردم و دیدم
بهغیر رنگ نبودم، بهارکردم و دیدم
ز ناامیدی خمیازههای ساغر خالی
چه سر خوشی که به صرف خمارکردم و دیدم
ز چشم هوش نهان بود گرد فرصت هستی
چو صبح یکدو نفس اختیارکردم و دیدم
به غیر نام تو نقدی نبود در گره دل
نفس به سبحه رساندم، شمار کردم و دیدم
سر غرور هوا و هوس به طشت خجالت
من از عرق دم تیغ آبدار کردم و دیدم
دلیکه داشت دو عالم فضای عرض تجمل
ز چشم بسته یک آیینه وار کردم و دیدم
به رنگ شمع بهار حضور خلوت و محفل
شکستی از پر رنگ آشکار کردم و دیدم
کنون چه پرده گشاید صفا به غیر کدورت
که هر چه بود غبار اعتبار کردم و دیدم
قماشکارگه ما و من ثبات ندارد
منش به قدر نفس تار تار کردم و دیدم
احد عیان شد از اعداد بیشماری کثرت
هزار را یک و یک را هزار کردم و دیدم
جهان تلافی شغل ترددی که ندارد
تو فرضکنکه من هیچکارکردم و دیدم
دوگام بیش نشد حامل گرانی هستی
شتر نبود نفس بود بار کردم و دیدم
گرفته بود زمین تا فلک غبار تعین
ازین دو عرصه چو بیدل کنار کردم و دیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.