از هوس چون شمعگر سر بر هوا برداشتم
چون تامل شدگریبان نقش پا برداشتم
زندگانی جز خجالت مایهٔ دیگر نداشت
تر شدم چون اشک تا آب بقا برداشتم
ناتوانی در دماغ غنچهام پرورده بود
پایمال عطسه گشتم تا هوا برداشتم
خواهشم آخر به زیر بار منت پیرکرد
پیکرم خم شد زبس دست دعا برداشتم
هرکجا رفتم غبار زندگی در پیش بود
یارب این خاک پریشان از کجا برداشتم
چون نهال از غفلت نشو و نمای من مپرس
پای من تا رفت درگل سر ز جا برداشتم
از پشیمانی کنون میبایدم بر سر زدن
چون مژه بهر چه دست نارسا برداشتم
سر خط بینش سواد نیستیهایم بس است
گرد هستی داشت چشم از توتیا برداشتم
هرزه جولانی دماغ همت من برنداشت
چون شرر خود را ازبن ره جای پا برداشتم
بار هستی پیش از ایجادم دلیل عجز بود
چون هلال اول همان پشت دوتا برداشتم
نوبهار بینشانم از سلامت ننگ داشت
تا شکستی نقش بندم رنگها برداشتم
چون جرس از بس نزاکت محمل افتادهست شوق
کاروانها بار بستم گر صدا برداشتم
شبنم من زین چمن تا یک عرق آید به عرض
بار صد ابرام بر دوش حیا برداشتم
طاقتم از ناتوانیهای مژگان مایه داشت
یک نگه بیدل به زور صد عصا برداشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساساتی عمیق و پیچیده است که شاعر از زندگی، خجالت، و ناتوانیهایش تجربه کرده است. او از هوس و آرزوها مثل شمعی یاد میکند که در حال ذوب شدن است. شاعر اشاره میکند که زندگی او بیشتر از خجالت چیز دیگری نداشته و در پی حیات واقعی، دستخوش ناامیدی و تاسف شده است. او غنچه ای را به تصویر میکشد که ناتوانی درآوردن آن به زندگیاش دلسوخته است.
شاعر با تصویرسازیهای قوی به بیان احساساتش میپردازد، از پایمال شدن تا بار برداشتن و عجز از مشکلاتش. او در نهایت به یادگیری و رشد از تجربیاتش اشاره میکند و بر این باور است که هر کجا برود، غبار زندگی و دشواریها در پی او خواهند بود. پایان شعر نشاندهنده ناتوانی و تلاش او برای پذیرش دشواریها و امید به تغییر است.
هوش مصنوعی: وقتی که از روی هوس مانند شمع سرم را به سوی آسمان بلند کردم، زمانی که اندیشیدم، متوجه شدم که رد پایم را دیگر نمیبینم.
هوش مصنوعی: زندگی من جز احساس شرمندگی چیز دیگری نداشت. مانند اشک، تر شدم و توانستم تا حدی به آب زندگی دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانیام، احساس میکردم که مانند غنچهای زیر فشار هستم و در نهایت با یک عطسه کوچک، همه چیز را رها کردم تا بتوانم دوباره نفس بکشم.
هوش مصنوعی: به آخرین خواهش خود، تحت تاثیر لطف و بخشش پیر، به قدری روی بدنم خم شدم که از شدت نیاز، دست به دعا برداشتم.
هوش مصنوعی: هر جا که رفتم، نشانههای سختی و چالشهای زندگی همراه من بودند. ای خدای بزرگ، این خاک آشفته و پریشان را از کجا در آوردهام؟
هوش مصنوعی: مانند درختی که از غفلت رشد میکند، نپرس که چگونه رشد کردهام. تا وقتی که پایم در خاک رفت، از جای خودم حرکت کردم.
هوش مصنوعی: حالا باید به خاطر پشیمانیام به خود بزنم، مانند مژه که برای هر چیزی که نمیتوانستم به دست آورم، خودم را تنبیه میکنم.
هوش مصنوعی: من به اندازه کافی از نادانیها و مشکلات زندگی آگاه شدهام. دیگر به زیباییها و دنیای اطراف توجهی ندارم و از تماشای تو غافل شدهام.
هوش مصنوعی: من به هیچ عنوان اجازه ندادم که بیهدف بروم و راحتیام را به خطر بیندازم. مانند شرارهای که نمیگذارد ریشهاش را رها کند، من هم پاهایم را از مسیر درست برنداشتم.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به وجود بیایم، بار وجود من دلیل ناتوانی بود. همانند هلال اول که دو طرفش را برمیداریم.
هوش مصنوعی: بهار بدون نشان من از سلامت خجالت کشید، تا زمانی که شکستم و نقشها را تغییر دادم و رنگها را کنار گذاشتم.
هوش مصنوعی: نغمهای چون به صدا درآمد، یاد کاروانها را زنده کرد و به همین خاطر به سفر آماده شدم، چراکه صدای جرس نشاندهنده حالتی خاص و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: شبنم من از این چمن تا زمانی که یک قطره عرق بر دوش من بیفتد، بار سنگین حیا را بر دوش خود حمل کردهام.
هوش مصنوعی: از ضعف و ناتوانی مژگانم به شدت خسته شدم. با یک نگاه از بیدلی، به اندازه صد عصا تحمل و قدرت پیدا کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.