از هوس چون شمعگر سر بر هوا برداشتم
چون تامل شدگریبان نقش پا برداشتم
زندگانی جز خجالت مایهٔ دیگر نداشت
تر شدم چون اشک تا آب بقا برداشتم
ناتوانی در دماغ غنچهام پرورده بود
پایمال عطسه گشتم تا هوا برداشتم
خواهشم آخر به زیر بار منت پیرکرد
پیکرم خم شد زبس دست دعا برداشتم
هرکجا رفتم غبار زندگی در پیش بود
یارب این خاک پریشان از کجا برداشتم
چون نهال از غفلت نشو و نمای من مپرس
پای من تا رفت درگل سر ز جا برداشتم
از پشیمانی کنون میبایدم بر سر زدن
چون مژه بهر چه دست نارسا برداشتم
سر خط بینش سواد نیستیهایم بس است
گرد هستی داشت چشم از توتیا برداشتم
هرزه جولانی دماغ همت من برنداشت
چون شرر خود را ازبن ره جای پا برداشتم
بار هستی پیش از ایجادم دلیل عجز بود
چون هلال اول همان پشت دوتا برداشتم
نوبهار بینشانم از سلامت ننگ داشت
تا شکستی نقش بندم رنگها برداشتم
چون جرس از بس نزاکت محمل افتادهست شوق
کاروانها بار بستم گر صدا برداشتم
شبنم من زین چمن تا یک عرق آید به عرض
بار صد ابرام بر دوش حیا برداشتم
طاقتم از ناتوانیهای مژگان مایه داشت
یک نگه بیدل به زور صد عصا برداشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.