گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

هوس وداع بهار خیال امکان باش

چو رنگ رفته به‌باغ دگر گل‌افشان باش

کناره‌جویی ازین بحر عافیت دارد

وداع مجلسیان‌کن ز دور گردان باش

گرفتم اینکه به جایی نمی‌رسد کوشش

چو شوق ننگ فسردن مکش پر افشان باش

بقدر بی‌سر و پاپی‌ست اوج همتها

به باد ده‌ کف خاک خود و سلیمان باش

نظاره‌ها همه صرف خیال خودبینی است

به‌دهر دیدهٔ بیناکجاست عریان باش

اگر گدا ز دلی نیست دیده‌ای بفشار

محیط اگر نتوان بود ابر نیسان باش

سراسر چمن دهر نرگسستان است

تو نیز آینه‌ای بر تراش و حیران باش

به دام حرص چو گشتی اسیر رفتن نیست

به رنگ موج زگردابها گریزان باش

مگیر این همه چون گردباد دامن دشت

بقدرآنکه سر از خودکشی‌گریبان باش

شرار کاغذم از دور می‌زند چشمک

که یک نفس به‌خود آتش زن و چراغان باش

جنون متاع دکان خیال نتوان بود

به‌هر چه از هوست واخرند ارزان باش

دربن زمانه ز علم و هنرکه می‌پرسد

دو خرگواه‌ کمالت بس است انسان باش

خبر ز لذت پهلوی چرب خویشت نیست

شبی چو شمع دربن قحطخانه مهمان باش

چو شانه‌ات همه‌گر صد زبان بود بیدل

ز مو شکافی زلف سخن پشیمان باش

 
 
 
حافظ

اگر رفیقِ شفیقی درست پیمان باش

حریفِ خانه و گرمابه و گلستان باش

شِکَنجِ زلفِ پریشان به دستِ باد مده

مگو که خاطرِ عُشّاق، گو پریشان باش

گَرَت هواست که با خِضْر همنشین باشی

[...]

صائب تبریزی

ز خارزار تعلق ، کشیده دامان باش

به هر چه می کشدت دل ،ازان گریزان باش

قد نهال خم از بار منت ثمرست

ثمر قبول مکن سرو این گلستان باش

درین دو هفته که چون گل درین گلستانی

[...]

سلیم تهرانی

چو گل که گفت درین باغ شاد و خندان باش

به حال خویش چو تاک بریده گریان باش

درین چمن که زند برق فتنه تیغ به ابر

تمام سر شو و چون غنچه در گریبان باش

نکرد فایده ای از تلاش ساحل، موج

[...]

واعظ قزوینی

چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش

معاش خلق جهان را تو میر سامان باش

چو گوهر، از گره کار هیچکس مگذر

بحل آن، همه استادگی چو دندان باش

مخور ز سنگدلی، چون نمک بهر دل ریش

[...]

سیدای نسفی

دلا ز بزم حریفان چو غنچه پنهان باش

بپوش دیده و دور از شکست دوران باش

برو ز گلشن و در گوشه بیابان باش

ز خارزار تعلق کشیده دامان باش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه