بیتأمل در دم پیری مده بیرون نفس
از کتاب صبح مگذر سرسری همچون نفس
جسم خاکی دستگاه معنی پرواز توست
راست کن چندی درین خم همچو افلاطون نفس
گر نیاید باورت از حیرت آیینه پرس
صبح ما را نیست شام ناامیدی چون نفس
ای حباب از آبروی زندگی غافل مباش
چون گهر دزدیدنی دارد در این جیحون نفس
گردبادست اینکه دارد جلوه در دشت جنون
یا ز تنگی میتپد در سینهٔ مجنون نفس؟
بسکه زین بزم کدورت در فشار کلفتم
غنچهوارم برنمیآید ز موج خون نفس
آه از شام جوانی صبح پیری ریختند
آنچه میزد بال عشرت میزند اکنون نفس
شعلهای دارد چراغ زندگی کز وحشتش
در درون دل تمنا میتپد بیرون نفس
فیضها میباید از حرف بزرگان گل کند
صبح روشن میشود تا میزند گردون نفس
خامشی دارد به ذوق عافیت تقلید مرگ
تا به کی بندد کسی بیدل به این مضمون نفس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دلت صیاد راز، از لب مده بیرون نفس
کز خموشی رشته میبندد به صد مضمون نفس
با خیال از حسن محجوب تو نتوان ساختن
حیرتم در دل مگر آیینه دزدد چون نفس
چشم مخمور تو هر جا سرخوش دور حیاست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.