بر خیالی چیدهایم از دیده تا دل انتظار
لیلی این انجمن وهم است و محمل انتظار
تا دل از امید غافل بود تشویشی نبود
ساز استغنای ما را کرد باطل انتظار
هرکه را دیدیم فکری آنسوی تحقیق داشت
بیکرانی رفت از این دریای ساحل انتظار
از هوس جز ناامیدی با چه پردازدکسی
جستوجو آواره است و پای در گل انتظار
نقش پا هر گامت آغوش دگر وامیکند
ای طلب شرمی که دارد چشم منزل انتظار
قطرهات دریاست گر از وهم گوهر بگذری
عالمی را کرده است از وصل غافل انتظار
چشم واکردیم اما فرصت دیدار کو
بر شرارکاغذ ما بست محمل انتظار
عمرها شد از توقع آبیار عبرتیم
ریشهٔ کشت امل خاک است و حاصل انتظار
بر شبستان خیال وهم و ظن آتش زنید
شمع خاموش است و میسوزد به محفل انتظار
وعدهٔ احسان به معنی ازگدایی نیست کم
از کرم ظلم است اگر خواهد ز سایل انتظار
مردهایم اما همان صبح قیامت در نظر
اینکفن میپرورد در چشم بسمل انتظار
در محبت آرزو را اعتبار دیگر است
این حریفان وصل میخواهند و بیدل انتظار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.