غزل شمارهٔ ۱۶۶۷
خاک ما نامهها به جانب یار
مینویسد ولی به خط غبار
خون شو ای دل که بر در مقصود
کوشش نالهام ندارد بار
ذوق آیینهسازیی داریم
از عرقهای خجلت دیدار
شوق مفت است ورنه زین اسباب
ناامیدی ندارد اینهمه کار
دل گرفتار رشتهٔ امل است
مهره از دست کی گذارد مار
پیرگشتی چه جای خودداریست
نیست در خانهٔ کمان دیوار
حیرت ما سراسری دارد
صبح آیینه کرده است بهار
هستی آفت شمر چه موج و چه بحر
کم ما هم مدان کم از بسیار
منعم و آگهی چه امکان است
مخمل از خواب کی شود بیدار
بگذر از سرکشیکه شمع اینجا
از رگ گردن است بر سر دار
طایر گلشن قناعت ما
دانه دارد ز بستن منقار
سخت نتوانگرفت دامن دهر
بیدل از هرچه بگذری بگذار
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.