سخن ز مشق ادب موج گوهرش گیربد
کم است لغزش خط گر به مسطرش گیرید
به بستن مژه ختم است درس علم و عمل
همین ورق بهم آرید و دفترش گیرید
محیط عشق تلاش دگرنمیخواهد
کره خوربد به تسلیم وگوهرشگیرید
همان بجاست خودآرایی دماغ فضول
چو شمع گر همه با هر گلی سرش گیرید
مزاج دون به تکلف غنی نمیگردد
سم است اگر سم خر جمله در زرش گیرید
به وعظ عبرت اگر ممتحن شود توفیق
ز خود برآمدنی هست منبرشگیرید
گواه دعوی عشق انفعال جراتهاست
جبین اگر عرق انشاست محضرشگیرید
خیال نیستی آسودگیست پیش از مرگ
سریکه نیست دمی زیر این پرشگیرید
بهار نامهٔ یاران رفته میآرد
گلیکه واکند آغوش در برش گیرید
دماغ فرصت اگر قدردان سر دل است
نگه ز خانه برون میرود درش گیرید
دمی که فرصت موهوم ما رسد به حساب
شرار هرچه اقل هست اکثرش گیرید
کمال بیدل اگر خیمهٔ عروج زند
ز خاک یکدو ورق سایه برترشگیرید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.