آهی به هوا چتر زد و چرخ برین شد
داغی به غبار الم آسود و زمین شد
بشکست طلسم دل و زد کوس محبت
پاشید غبار نفس و آه حزین شد
نظاره به صورت زد و نیرنگ کمان ریخت
اندیشه به معنی نظری کرد و یقین شد
آن آینه کز عرض صفا نیز حیا داشت
تا چشمگشودیم پریخانهٔ چین شد
غفلت چه فسون خواند که در خلوت تحقیق
برگشت نگاهم ز خود و آینهبین شد
گلکرد ز مسجودی من سجده فروشی
یعنی چو هلالم خم محراب جبین شد
عنقاییام از شهرت خودگشت فزون تر
آخر پیگمنامی من نقش نگین شد
دل خواست به گردون نگرد زیر قدم دید
آن بود که در یک نظر انداختن این شد
هر لحظه هواییست عنانتاب دماغم
رخشی که ندارم به خیال اینهمه زین شد
از عالم حیرانی من هیچ مپرسید
آیینه کمند نگهی بود که چین شد
وقت استکه بر بیکسی عشق بگرییم
کاین شعله ز خار و خس ما خاکنشین شد
در غیب و شهادت من و معشوق همانیم
بیدل تو بر آنی که چنان بود و چنین شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق عاشقانه و تحولات روحی خود سخن میگوید. او با استعارهها و تصاویر زیبا، لحظاتی را توصیف میکند که در آن دلش با عشق و محبت پر از شور و شوق میشود. شاعر به تردیدها و نگرانیهای خود اشاره میکند و از غفلت و خودفراموشی صحبت میکند. همچنین، او از زیبایی و عشق به عنوان یک آینه یاد میکند که میتواند حقیقت را منعکس کند. در نهایت، شاعر با یادآوری تنهایی و بیکسی عشق، به واقعیتهای وجودی خود و معشوقش توجه میکند و از این پیوند عمیق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که ابرها به شکل چتری در آسمان دیده میشوند و با حرکت خود دما را بالا میبرند. غبار و گرد و غبار روی زمین پخش میشود و آرامش را در محیط ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: دل از قید و بند رهایی یافت و صدای عشق به گوش رسید. غبار نفس وجود دور شد و آهی غمانگیز بلند شد.
هوش مصنوعی: به چهره نگاه کرد و از نیرنگی که بوده، متوجه شد. با این دید، به حقیقت اندیشید و به یقین رسید.
هوش مصنوعی: آینهای که خود به خاطر زیبایی و پاکیاش حیا داشت، وقتی ما چشم باز کردیم، چهرهاش شبیه به پریهای زیبا و لطیف شد.
هوش مصنوعی: غفلت چه جادوی عجیبی است که وقتی در تنهایی و تفکر به خودم نگاه کردم، متوجه شدم فقط آینه را میبینم و نه خودم.
هوش مصنوعی: بهخاطر سجدهای که بر روی مسجود خود انجام دادم، به زیبایی و شکوهی رسیدم، به گونهای که مانند هلال ماه، پیشانیام خم شد و در محراب سجده فرود آمد.
هوش مصنوعی: من به خاطر شهرت خود به گرداب گمنامی افتادهام، اما در همین حال، نام و نشانی از خود به جای گذاشتهام که چون نگینی درخشان است.
هوش مصنوعی: دل آرزو داشت که به آسمان نگاه کند و آن را زیر پا ببیند؛ اما در یک نگاه فهمید که این آرزو محقق نشد.
هوش مصنوعی: هر لحظهای که میگذرد، مثل یک هوای تازه است که کنترل و تسلط بر افکارم را از دست میدهم و به سراغ خیالهایی میروم که به این همه زیبایی و زیبندگی نمیتوانم فکر کنم.
هوش مصنوعی: از دنیای سردرگمی من سوال نکنید، زیرا تنها توجهی که به من شد، مانند تلهای بود که به خاطر آن دچار پیچیدگی و سردرگمی شدم.
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که باید به خاطر تنهاییام عشق را به گریه بیاورم، زیرا این آتش که در دل دارم از خاری و علفی ناشی شده و حالا به حالتی بیخانمان و بیقرار در آمده است.
هوش مصنوعی: در عالم پنهان و آشکار، من و محبوبم یکی هستیم. بیدل، تو بر این موضوع واقفی که اوضاع به این شکل بوده و به این صورت تغییر کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد
هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد
آن فکر و خیالات چو یأجوج و چو مأجوج
هر یک چو رخ حوری و چون لعبت چین شد
آن نقش که مرد و زن از او نوحه کنانند
[...]
تا گوهر ذات تو نهان زیر زمین شد
گردون چو نگین خانه افتاده نگین شد
شب حسرت دیدار توام دام کمین شد
هر ذره ز اجزای من آیینهنگین شد
خاکستر از اخگر چقدر شور برآورد
دل سفرخت به رنگیکهکبابم نمکین شد
عبرتکدهٔ دهر ز بس خصم تسلی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.