گرد مرا تحیّر، صبح جنون سبق کرد
دستی نداشت طاقت، جیبم چنین که شق کرد
دل تشنهٔ جنونهاست از وهم و ظن مپرسید
زین دست مشق بسیار مجنون بر این ورق کرد
پیداست شغل زاهد، وقت دگر چه باشد
سرها به یکدگرکوفت هرگهکه یاد حقکرد
دل با کمال تحقیق از شبههام نپرداخت
آیینه ساخت امّا پرداز بینسق کرد
زبن باغ تا دمیدم جز خون دل نچیدم
گلگون قبای نازی صبح مرا شفقکرد
از انفعالم آخر شستند دست قاتل
خونم روان نگردید رنگ حنا عرقکرد
مهمان این بساطیم اما چه سود بیدل
دیدار نعمتی بود آیینه در طبق کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.