هر کو ز نژاد آدم افتاد
شادی به نصیب او کم افتاد
بنمای دلی که او درین دور
از صدمه غم مسلم افتاد
زخمی که زمانه بر دلم زد
افزون ز هزار مرهم افتاد
چون خوش بود ای عجب دل آنک؟
در یک سالش دو ماتم افتاد
قصه چکنم که ساغر غم؟
بر دست دلم دمادم افتاد
جان در عجب است و عقل عاجز
کین واقعه ها چه محکم افتاد
زان روز که رنج با دل ما
از نکبت دهر همدم افتاد
در دیده خوشدلی نمک ریخت
در قامت خرمی خم افتاد
نه لهو و نشاط با هم آمد
نه یکشبه عیش درهم افتاد
آری به مراد کم زند دم
آن کس که ز نسل آدم افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.