گنجور

 
 
 
وطواط

هر کس ، که نهاد کار ما می بیند

دامن ز وفای ما همی در چیند

روزی ، که ز منزل بقا برخیزد

کس نیست که در ماتم ما بنشیند

انوری

گردون چو نشست و خاست تو می‌بیند

با خلق همان شیوه چرا نگزیند

چون بنشینی باد سخا برخیزد

چون برخیزی گرد ستم بنشیند

میبدی

آن را که بلطف خویش حق بگزیند

بر باطن او گرد جفا ننشیند

نیک و بد اغیار ز دل بر چیند

در هر چه کند نظاره حق بیند

مجیرالدین بیلقانی

برخاست دلم تا دگری بگزیند

گفتم بنشین که یار از من بیند

آمد غم تو گفت بدو بنمایم

برخاستنی که تا زید ننشیند

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
کمال‌الدین اسماعیل

هر کس که رخ و قد نگارم بیند

بروی گل و سرو و شمع را نگزیند

نه سرو بایستد بجای قد او

نه شمع بجای روی او بنشیند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه