یا قمرا مقامرا ملکت قلب القمر
قم اسقنی الخمر فقد قام خطیب السحر
صبح رخ از پرده نمود ای بدو رخ رشگ پری
خیز و مکن وقت سحر همچو سحر پرده دری
واسق ثلثا صافیا مسلما عن کدر
من زر جون مزجت بما فیک العطر
بی خبرم کن به سه می تا مگر از بی خبری
هم من ازین غم برهم، هم تو ازین عشوه گری
وزد علیه قبلة وخذ بهذا القدر
فالعمر ظل زایل فلا تبق بالعمر
داد مجیر از لب خود بده که تا در نگری
عمر وی آید به فنا حسن تو گردد سپری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.