شمس یکدست که از دست من و بیم هجا
هر شبی تا به سحر روی به خون میشویی
رقعهای دیدم و دانستم و معلومم شد
که رخ از رشک به خون مژه چون میشویی
گر به حق بود سخنهای تو در رقعه رواست
که بدان دست نوشتی که کون میشویی