گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

باز ناز ماه‌رویی می‌برم

باز مهر کینه‌جویی می‌برم

تا بیابم ز آستان او نشان

رخت دل هرشب به کویی می‌برم

موی گشتم و اندرین دریای غم

کشتی محنت به مویی می‌برم

تنگ شد بر من جهان ورنه چرا؟

جور چون او تنگ خویی می‌برم

گرچه رنگی نیست از وصلش مرا

نیستم نومید بویی می‌برم

بر سر کویش همیشه چون مجیر

از سرشک دیده جویی می‌برم