و روز سهشنبه سیم ذی القعده ملطّفههای بوسهل حمدوی و صاحب دیوان سوری رسید با قاصدان مسرع از گرگان. نبشته بودند که: «چون حاجب و لشکر منصور را حالی بدان صعبی افتاد و خبر بزودی به بندگان رسید، که سواران مرتّب ایستانیده بودند بر راه سرخس آوردن اخبار را، در وقت از نشابور برفتند بر راه بست [و] بپای قلعت امیری آمدند تا آنجا بنشینند بر قلعت ؛ پس این رای صواب ندیدند، کوتوال را و معتمدان خویش را که بر پای قلعت بودند بر سر مالها، بخواندند و آنچه گفتنی بود بگفتند تا نیک احتیاط کنند در نگاه داشت قلعت. و مال یکساله بیستگانی کوتوال و پیادگان بدادند. و چون ازین مهّم بزرگتر فارغ شدند، انداختند تا بر کدام راه بدرگاه آیند، همه دراز آهنگ بودند و مخالفان دمادم آمدند و نیز خطر بودی، چون خویشتن را بدین جانب نموده بودند، راهبران نیک داشتند، شب را درکشیدند و از راه و بیراه اسفراین بگرگان رفتند و با کالیجار بستارآباد بود و وی را آگاه کردند، در وقت بیامد و گفت که بنده سلطان است و نیکو کردند که برین جانب آمدند که تا جان در تن وی است، ایشان را نگاه دارد، چنانکه هیچ مخالف را دست بدیشان نرسد، و گفت: گرگان محلّ فترت است و اینجا بودن روی ندارد، باستراباد باید آمد و آنجا مقام باید کرد تا اگر، عیاذا باللّه، از مخالفان قصدی باشد برین جانب، من بدفع ایشان مشغول شوم و شما باسترآباد روید که در آن مضایق نتوانند آمد و دست کس بشما نرسد. بندگان باستراباد برفتند و با کالیجار با لشکرها بگرگان مقام کرد تا چه پیدا آید. و ما بندگان بستاراباد هستیم با لشکری از هر دستی بیرون حاشیت و با کالیجار برگ ایشان بساخت و از مردمی هیچ باقی نمیگذارد، اگر رای عالی بیند، او را دل خوش کرده آید بهمه بابها تا بحدیث مال ضمان که بدو ارزانی داشته آید، چون بر وی چندین رنج است از هر جنسی خاصّه اکنون که چاکران و بندگان درگاه بدو التجا کردند و ایشان را نگاه باید داشت، و گفته شود که بر اثر، حرکت [رکاب] عالی باشد که گزاف نیست، چه خراسان نتوان بچنان قومی گذاشتن، تا این مرد قویدل گردد که چون خراسان صافی گشت، ری و جبال و این نواحی بدست بازآید، و بباب بندگان و جوقی لشکر که با ایشان است عنایتی باشد، که از درگاه عالی دور ماندهاند تا خللی نیفتد.
امیر چون این نامهها بخواند، سخت شاد شد، که دلش بدین دو چاکر و مالی که بدان عظیمی داشتند نگران بود، و قاصدان ایشان را پیش بردند و هر چیزی پرسیدند، جوابها دادند، گفتند: «ترکمانان راهها باحتیاط فروگرفتهاند و ایشان را بسیار حیلت بایست کرد تا از راه بیراه بتوانستند آمد.» ایشان را نیز رسولدار جایی متنکّر بنشاند، چنانکه کس ایشان را نهبیند، و امیر نامهها را جواب فرمود که «نیک احتیاط باید کرد و اگر ترکمانان قصد استراباد کنند، بساری روید و اگر بساری قصد افتد؛ بطبرستان، که ممکن نشود که در آن مضایق بدیشان بتوانند رسید، و نامه پیوسته دارند و قاصدان دمادم فرستند، که از اینجا همچنین باشد؛ و بدانند که پس از مهرگان حرکت خواهیم کرد، با لشکری که بهیچ روزگار کشیده نیامده است، سوی تخارستان و بلخ، چنانکه بهیچ حال از خراسان قدم نجنبانیم تا آنگاه که آتش این فتنه نشانده آید. دل قوی باید داشت که چنین فترات در جهان بسیار بوده است و دریافته آید .
و آنچه نبشتنی بود سوی با کالیجار نبشته آمد و فرستاده شد تا بر آن واقف گردند، پس برسانند .» و سوی بالکالیجار نامهیی بود درین باب سخت نیکو بغایت و گفته که «هر مال که اطلاق میکند آن از آن ماست و آنچه براستای معتمدان ما کرده آید ضایع نشود و ما اینک میآییم و چون بخراسان رسیم و خللها را تلافی فرموده آید، بدین خدمت وفاداری که نمود، وی را بمحلّی رسانیده آید که بخاطر وی نگذشته است.» و این نامه را توقیع کرد و قاصدان ببردند. و بر اثر ایشان چند قاصد دیگر فرستاده شد با نامههای مهم درین معانی.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.