[ورود امیر بغزنین و استقبال مردم]
دیگر روز از بلق برداشت و بکشید. و به شجکاو سرهنگ بوعلی کوتوال و بو القاسم علی نوکی صاحب برید پیش آمدند که این دو تن را بهمه روزگارها فرمان پیش آمدن تا اینجا بودی. و امیر ایشان را بنواخت بر حدّ هر یکی. و کوتوال چندان خوردنی پاکیزه، چنانکه او دانستی آوردن، بیاورد که از حدّ بگذشت، و امیر را سخت خوش آمد و بسیار نیکوئی گفت و سوی شهر بازگردانید هر دو را. و مثال داد کوتوال را تا نیک اندیشه دارد و پیاده تمام گمارد از پس خلقانی تا کوشک که خوازه بر خوازه بود تا خللی نیفتد. و دیگر روز، الخمیس الثّامن من جمادی الاخری سنه اثنتین و عشرین و اربعمائه، امیر سوی حضرت دار الملک راند با تعبیهیی سخت نیکو، و مردم شهر غزنین مرد و زن و کودک برجوشیده و بیرون آمده . و بر خلقانی چندان قبّههای با تکلّف زده بودند که پیران میگفتند بر آن جمله یاد ندارند.
و نثارها کردند از اندازه گذشته. و زحمتی بود چنانکه سخت رنج میرسید بر آن خوازها گذشتن، و بسیار مردم بجانب خشک رود و دشت شابهار رفتند. و امیر نزدیک نماز پیشین بکوشک معمور رسید و بسعادت و همایونی فرود آمد. و عمّه حّره ختلی، رضی اللّه عنها، بر عادت سال گذشته که امیر محمود را ساختی، بسیار خوردنی با تکلّف ساخته بود، بفرستاد و امیر را از آن سخت خوش آمد. و نماز دیگر آن روز بار نداد و در شب خالی کردند و همه سرایها و جرّات بزرگان به دیدار او آمدند. و این روز و این شب در شهر چندان شادی و طرب و گشتن و شراب خوردن و مهمان رفتن و خواندن بود که کس یاد نداشت. و دیگر روز بار داد و در صفه دولت نشسته بود بر تخت پدر و جدّ، رحمة اللّه علیهما. و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج، و نثارهای بافراط کردند اولیا و حشم و لشکریان و شهریان، که بحقیقت بر تخت ملک این روز نشسته بود سلطان بزرگ. و شاعران شعرهای بسیار خواندند، چنانکه در دواوین پیداست و اینجا از آن چیزی نیاوردم که دراز شدی. تا نماز پیشین انبوهی بودی، پس برخاست امیر در سرای فرود رفت و نشاط شراب کرد بیندیمان.
و نماز دیگر بار نداد و دیگر روز هم بار نداد و برنشست و بر جانب سپستزار بباغ فیروزی رفت و تربت پدر را، رضی اللّه عنه، زیارت کرد و بگریست و آن قوم را که بر سر تربت بودند بیست هزار درم فرمود. و دانشمند نبیه و حاکم لشکر را، نصر بن خلف، گفت: «مردم انبوه بر کار باید کرد تا بزودی این رباط که فرموده است برآورده آید، و از اوقاف این تربت نیک اندیشه باید داشت تا بطرق و سبل رسد. و پدرم این باغ را دوست داشت از آن فرمود وی را اینجا نهادن، و ما حرمت بزرگ او را این بقعت بر خود حرام کردیم که جز بزیارت اینجا نیاییم. سبزیها و دیگر چیزها که تره را شایست، همه را برباید کند و هم- داستان نباید بود که هیچ کس بتماشا آید اینجا.» گفتند: فرمان برداریم. و حاضران بسیار دعا کردند. و از باغ بیرون آمد و راه صحرا گرفت و اولیا و حشم و بزرگان همراه وی، بافغان شال درآمد و بتربت امیر عادل سبکتگین، رضی اللّه عنه، فرود آمد و زیارت کرد و مردم تربت را ده هزار درم فرمود. و از آنجا بکوشک دولت بازآمد. و اعیان بدیوانها بنشستند دیگر روز [و] کارها راندن گرفتند.
روز سهشنبه بیستم جمادی الاخری بباغ محمودی رفت و نشاط شراب کرد و خوشش آمد و فرمود که «بنهها و دیوانها آنجا باید آورد.» و سراییان بجمله آنجا آمدند و غلامان و حرم و دیوانهای وزارت و عرض و رسالت و وکالت و بزرگان و اعیان بنشستند و کارها برقرار میرفت و مردم لشکری و رعیّت و بزرگان و اعیان همه شادکام و دلها برین خداوند محتشم بسته. و وی نیز بر سیرت نیکو و پسندیده میرفت، اگر بر آن جمله بماندی، هیچ خللی راه نیافتی؛ امّا بیرون خواجه بزرگ احمد حسن وزیران نهانی بودند که صلاح نگاه نتوانستند داشت و از بهر طمع خود را کارها پیوستند که دل پادشاهان خاصّه که جوان باشند و کامران، آنرا خواهان گردند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: ورود امیر بغزنین به شهر غزنین با استقبال گرم و شگفتانگیز مردم همراه بود. او از بلق به همراه کوتوال شجکاو و صاحب برید بو القاسم به شهر آمد و به آنان احترام ویژهای نشان داد. امیر، پس از یک روز پرشکوه در شهر، برای نماز در کوشک مسکن گزید و عمهاش، حره ختلی، غذاهای فراوانی برایش تهیه کرد که او را خوشحال کرد.
مردم، مرد و زن و کودک، به سوی امیر شتافتند و مراسم استقبال به شکلی بینظیر برگزار شد. در روز بعد، امیر بر تخت پادشاهی نشسته و مردم به دیدار او آمدند و شعرا اشعار زیادی در توصیف او سرودند.
امیر به زیارت تربت پدرش رفت و به آنجا کمک کردند و از مردم خواسته شد که احترام بگذارند و فقط برای زیارت به آنجا بیایند. او همچنین به باغ محمودی رفت و از آن لذت برد، و کارها در دیوانها به خوبی پیش میرفت. با این حال، در بین وزیران، افرادی بودند که به خاطر منافع خود در کارها اخلال میکردند و دل پادشاهان را به طمع میانداختند.
هوش مصنوعی: امیر بغزنین به شهر وارد شد و مردم با استقبال گرم و شوق فراوان به او خوشامد گفتند.
هوش مصنوعی: روز بعد، با صدای بلق بلند شد و آغاز به حرکت کرد. به سرهنگ بوعلی و بو القاسم علی نوکی، که هر دوی آنها در زمانهای مختلف به اینجا آمدند، نزدیک شد. امیر به آنها احترام گذاشت و برای هر یک از آنها هدیهای در نظر گرفت. کوتوال، خوراکیهای بسیار پاکیزه و خوشمزهای آورد که فراتر از حد انتظار بود و امیر بسیار خوشش آمد و چیزهای خوبی دربارهاش گفت و آنها را به شهر بازگردانید. به کوتوال توصیه کرد که با دقت عمل کند و افرادی را به دنبال مردم بفرستد تا از امنیت کوشک مطمئن شود. در روز بعد، اشتباهشان از یک هفته گذشته، امیر با تجهیزات خوب به سمت پایتخت حرکت کرد و مردم غزنین، اعم از زن و مرد و کودک، با هیجان و شادی بیرون آمدند. برخی از مردم چادرهای زینتی بزرگی برپا کرده بودند که پیران شهر میگفتند هرگز چیزی مشابه آن را ندیدهاند.
هوش مصنوعی: مردم به شدت هزینه کردند و زحمت زیادی برای برگزاری مراسم متحمل شدند. بسیاری از مردم به سمت خشک رود و دشت شابهار رفتند. امیر به مکانی رسید که برای نماز پیشین آماده شده بود و به خوبی و خوشنودی فرود آمد. عمّه حّره ختلی، با توجه به سنت سال گذشته که برای امیر محمود انجام داده بود، خوراکیهای زیادی با زحمت فراوان تهیه کرده بود و امیر از آن بسیار خوشحال شد. در آن روز نماز دیگری برگزار نشد و شب را برای استراحت کنار گذاشتند و تمامی بزرگان شهر به دیدار او آمدند. در آن روز و شب، شهر پر از شادی و شوق و میهمانی و نوشیدن شراب بود. در روز بعد، مراسم بار دیگر برگزار شد و امیر بر تخت پدر و جدش نشسته بود. مردم شهر به شکل گروههای بزرگ به دیدن او آمدند و نثارهای فراوانی از جانب بزرگان، حشم، لشکریان و مردم عادی صورت گرفت، چرا که در واقع امیر بزرگ بر تخت نشسته بود. شاعران اشعار زیادی خواندند و برای بزرگداشت این روز، فضایی شاداب ایجاد کردند. تا زمان نماز پیشین جمعیت زیادی در آنجا حضور داشتند و سپس امیر به سرای خود رفت تا با شادی و بدون دیوان و همراهان نوشیدنی بنوشد.
هوش مصنوعی: نماز را دوباره نخواند و روز دیگری هم نماز نخواند. سپس برخواست و به سوی باغ فیروزی رفت و بر سر مزار پدرش، خدا رحمتش کند، حاضر شد و بسیار گریست. به کسانی که بر سر مزار بودند، بیست هزار درم هدیه داد. همچنین به عالم بزرگ و فرمانده سپاه، نصر بن خلف، گفت: «باید مردم زیادی بر این کار فعال شوند تا هر چه زودتر این رباط که گفته شده، ساخته شود و باید به اوقاف این مزار توجه شود تا به روشها و مسیرهای درست برسد. پدرم این باغ را دوست میداشت و به همین دلیل او را در اینجا گذاشتیم و ما حرمت او را در این مکان بر خود فرض کردهایم که جز برای زیارت به اینجا نیاییم. باید سبزیجات و دیگر چیزهایی که مربوط به تره است، همه را جمعآوری کنیم و هیچ کسی نباید در اینجا به تماشا بیاید.» گفتند: «فرمان تو را میپذیریم.» و حاضرین به دعا مشغول شدند. سپس از باغ خارج شد و راهی صحرا گرفت و دوستان و بزرگان همراه او، با فغان به سمت مزار امیر عادل سبکتگین، خدا رحمتش کند، رفتند و زیارت کردند و به مردم مزار ده هزار درم داد. سپس به کاخ دولت بازگشت و بزرگان به دیوانها نشستند و روز بعد کارها را آغاز کردند.
هوش مصنوعی: در روز سهشنبه بیستم از ماه جمادی الاخری، فردی به باغ محمودی رفت تا از شراب نوشیدن لذت ببرد و از این کار خوشحال شد. او دستور داد که دیوانها و بنهها به آنجا آورده شوند. همه خدمتگزاران و غلامان، همچنین خانواده و مسئولان دولتی به آنجا آمدند و کارها به خوبی پیش میرفت. همگی از مردم عادی تا بزرگان و شخصیتهای مهم شاد بودند و دلها به این پادشاه بزرگ گره خورده بود. او نیز با رفتار خوب و پسندیدهای پیش میرفت و اگر به همین روال ادامه میداد، هیچ مشکلی برایش پیش نمیآمد. اما در عین حال، عدهای از وزیران که در خفا بودند و به نفع خود کار میکردند، در تلاش بودند تا دل پادشاه جوان و سالم را به دست آورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.