دیگر روز چون بار بگسست، امیر خالی کرد با خواجه و مرا بخواندند و گفت «حدیث بوسهل تمام شد و خیریّت بود که مرد نمیگذاشت که صلاحی پیدا آید» [و] گفت: «اکنون چه باید کرد؟» [خواجه] گفت: صواب باشد که مسعدی را فرموده آید تا نامهیی نویسد هم اکنون بخوارزمشاه، چنانکه رسم است که وکیل در نویسد، و بازنماید که «چون مقرّر گشت مجلس عالی را که بوسهل خیانتی کرده است و میکند در ملک تا بدان جایگاه که در باب پیری محتشم چون خوارزمشاه چنان تخلیطها کرد باوّل که بدرگاه آمد تا او را متربّدگونه بازبایست گشت و پس از آن فرونایستاد و هم در باب وی و دیگران اغرا میکرد، رأی عالی چنان دید که دست او را از شغل عرض کوتاه کرد و او را نشانده آمد تا تضریب و فساد وی از ملک و خدمتکاران دور شود» و آنگاه بنده پوشیده او را بگوید تا بمعمّا نویسد که «خداوند سلطان این همه از بهر آن کرد که بوسهل فرصت نگاه داشته است و نسختی کرده و وقتی جسته که خداوند را شراب دریافته بود و بر آن نسخت، بخطّ عالی ملطّفهیی شده و در وقت بخوارزم فرستاده، و دیگر روز چون خداوند اندر آن اندیشه کرد و آن ملطّفه بازخواست، وی گفته و بجان و سر خداوند سوگند خورده که هم وی اندر آن بیندیشید و دانست که خطاست، آنرا پاره کرد. و چون مقرّر گشت که دروغ گفته است، سزای او بفرمود» تا امروز این نامه برود و پس از آن بیک هفته بونصر نامهیی نویسد و این حال را شرح کند و دل وی را دریافته آید و بنده نیز بنویسد و معتمدی را از درگاه عالی فرستاده آید مردی سدید جلد سخندان و سخنگوی تا بخوارزم شود و نامهها را برساند و پیغامها بگزارد و احوالها مقرّر خویش گرداند و بازگردد. و هر چند این همه حال نیرنگ است و بر آن داهیهگان و سوختگان بنه شود و دانند که آفروشه نان است، باری مجاملتی در میانه بماند که ترک آرام گیرد. و این پسر او را، ستی هم فردا بباید نواخت و حاجبی داد و دیناری پنج هزار صلت فرمود تا دل آن پیر قرار گیرد.
امیر گفت: «این همه صواب است، تمام باید کرد. و خواجه را بباید دانست که پس ازین هر چه کرده آید در ملک و مال و تدبیرها همه باشارت او رود و مشاورت با وی خواهد بود.» خواجه زمین بوسه داد و بگریست و گفت: خداوند را بباید دانست که این پیری سه و چهار که اینجا ماندهاند از هزار جوان بهتراند، خدای، عزّ و جلّ، ایشان را از بهر تأیید دولت خداوند را مانده است، ایشان را زود زود بباد نباید داد.
امیر او را بخویشتن خواند و در آگوش گرفت و بسیار نیکویی گفت. و مرا همچنان بنواخت. و بازگشتیم. و مسعدی را بخواند و خالی کرد و من نسخت کردم تا آنچه نبشتنی بود بظاهر و معمّا نبشت و گسیل کرده آمد. و پس از آن بیک هفته بوالقاسم دامغانی را خواجه نامزد کرد تا بخوارزم رود، و این بوالقاسم مردی پیر و بخرد و سخنگوی بود و ز خویشتن نامهیی نبشت سخت نیکو نزدیک خوارزمشاه و من از مجلس عالی نامهیی نبشم برین نسخت.
ذکر مثالی که از حضرت شهاب الدّوله ابو سعید مسعود، رضی اللّه عنه، نبشتند بآلتونتاش خوارزمشاه
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. حاجب فاضل عمّ، خوارزمشاه، ادام اللّه تأییده، ما را امروز بجای پدر است و دولت را بزرگتر رکنی وی است و در همه حالها راستی و یکدلی و خدای ترسی خویش اظهار کرده است و بیریا میان دل و اعتقاد خویش را بنموده که آنچه بوقت وفات پدر ما، امیر ماضی، رحمة اللّه علیه، کرد و نمود از شفقت و نصیحتها که واجب داشت نوخاستگان را بغزنین، آن است که واجب نکند که هرگز فراموش شود و پس از آن آمدنی بدرگاه از دل بیریا و نفاق و نصیحت کردنی در اسباب ملک و تأیید آن بر آن جمله که تاریخی بر آن توان ساخت. و آن کس که اعتقاد وی برین جمله باشد و دولتی را که پوست و گوشت و استخوان خویش را از آن داند، چنین وفا دارد و حقّ نعمت خداوند گذشته و خداوند حال را بواجبی بگزارد و جهد کند تا بحقهای دیگر خداوندان رسد، توان دانست که در دنیا و عقبی نصیب خود از سعادت تمام یافته باشد و حاصل کرده، چنانکه گفتهاند: عاش سعیدا و مات حمیدا، وجودش همیشه باد و فقد وی هیچ گوش مشنواد . و چون از جانب وی همه راستی و یکدلی و اعتقاد درست و هوی خواهی بوده است و از جهت ما در مقابله آن نواختی بسزا حاصل نیامده است بلکه از متسوّقان و مضرّبان و عاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی تا خجل میباشیم و اعتقاد نیکوی خویش را که همیشه در مصالح وی داشتهایم، ملامت میکنیم . اما بر شهامت و تمامی حصافت وی اعتماد هست که باصل نگرد و بفرع دل مشغول ندارد و همان آلتونتاش یگانه راست یکدل میباشد. و اگر او را چیزی شنوانند یا شنوانیدهاند یا بمعاینه چیزی بدو نمایند که از آن دل وی را مشغول گردانند، شخص امیر ماضی، انار اللّه برهانه، را پیش دل و چشم نهد و در نعمتها و نواختها و جاه و نهاد وی نگرد نه اندر آنچه حاسدان و متسوّقان پیش وی نهند، که وی را آن خرد و تمیز و بصیرت و رویّت هست که زود زود سنگ وی را ضعیف در رود نبتوانند گردانید. و ما از خدای، عزّ و جلّ، توفیق خواهیم که بحقهای وی رسیده آید و اگر چیزی رفته است که از آن وهنی بجاه وی یا کراهیتی بدل وی پیوسته است، آنرا بواجبی دریافته شود. و هو سبحانه ولیّ ذلک و المتفضّل و الموفّق بمنّه وسعة رحمته .
«و ما چون از ری حرکت کردیم تا تخت ملک پدر را ضبط کرده آید و بدامغان رسیدیم، بوسهل زوزنی بما پیوست، و وی بروزگار ما را خدمت کرده بود و در هوای ما محنتی بزرگ کشید. و بقلعت غرنین مانده، بما چنان نمود که وی امروز ناصحتر و مشفقتر بندگان است؛ و پیش ما کس نبود از پیران دولت که کاری را برگزاردی یا تدبیری راست کردی، و روی بکاری بزرگ داشتیمی، ناچار چون وی مقدّمتر بود، آن روز در هر بابی سخن وی میگفت و ما آنرا باستصواب آراسته میداشتیم و مرد منظورتر گشت و مردمان امیدها هم در وی بستند، چنانکه رسم است و تنی چند دیگر بودند چون طاهر و عبدوس و جز ایشان، او را منقاد گشتند.
و حال وی بر آن منزلت بماند تا ما بهرات رسیدیم و برادر ما را جایی بازنشاندند و اولیا و حشم و جمله لشکر بخدمت درگاه ما پیوستند، و کارها این مرد میبرگزارد و پدریان منخزل بودند و منحرف تا کار وی بدان درجه رسید که از وزارت ترفّع مینمود.
«و ما چون کارها را نیکوتر بازجستیم و پس و پیش آنرا بنگریستیم و این مرد را دانسته بودیم و آزموده؛ صواب آن نمود که خواجه فاضل ابو القاسم احمد بن الحسن را، ادام اللّه تأییده، از هندوستان فرمودیم تا بیاوردند و دست آن محنت دراز را از وی کوتاه کردیم و وزارت را بکفایت وی آراسته کردیم و این بوسهل را نیز بشغل عرض مشغول کردیم تا بر یک کار بایستد و مجلس ما از تسحّب و تبسّط وی برآساید [اماوی] راه رشد خویش را بندید و آن باد که در سروی شده بود. از آنجا دور نشد و از تسحّب و تبسّط بازنایستاد، تا بدان جایگاه که همه اعیان درگاه ما بسبب وی دلریش و درشت گشتند و از شغلهایی که بدیشان مفوّض بود که جز بدیشان راست نیامدی و کس دیگر نبود که استقلال آن داشتی، استعفا خواستند و دلها از ما و کارهای ما برداشتند و خلل آن بملک پیوست. و با این همه زبان در خداوندان شمشیر دراز میکرد و در باب ایشان تلبیسها میساخت، چنانکه اینک در باب حاجب ساخته است و دل ویرا مشغول گردانیده و قائد ملنجوق را تعبیه کرده و از وی بازاری ساخته و ما را بر آن داشته که رأی نیکو را در باب حاجب که مر ما را بجای پدر و عمّ است بباید گردانید.
«و چون کار این مرد از حد بگذشت و خیانتهای بزرگ وی ما را ظاهر گشت، فرمودیم تا دست وی از عرض کوتاه کردند و وی را جایی نشاندند و نعمتی که داشت پاک بستدند تا دیگر متهوّران بدو مالیده گردند و عبرت گیرند، و شک نیست که معتمدان حاجب این حال را تقریر کرده باشند و وجوه آنرا بازنموده. و اکنون بعاجل الحال فرزند حاجب را، ستی، ولدی و معتمدی، نواختی تمام ارزانی داشتیم و حاجبی یافت و پیش ما عزیز باشد چون فرزندی، که کدام کس بود این کار را سزاوارتر از وی بحکم پسر پدری و نجابت و شایستگی، و این در جنب حقهای حاجب سخت اندک است. و اگر تا این غایت نواختی بواجبی از مجلس ما بحاجب نرسیده است، اکنون پیوسته بخواهد بود تا همه نفرتها و بدگمانیها که این مخلّط افکنده است، زائل گردد. و خواجه فاضل بفرمان ما معتمدی را فرستاد و درین معانی گشادهتر نبشت و پیغامها داد، چنانکه از لفظ ما شنیده است. باید که بر آن اعتماد کند و دل را صافیتر از آن دارد که پیش از آن داشت و آن معتمد را بزودی بازگردانیده آید بعینه و آنچه درخواست است و بفراغ دل وی بازگردد، بتمامی درخواهد، چه بدان اجابت باشد باذن اللّه.
«این نامه نبشته آمد و معتمد دیوان وزارت رفت و بازآمد و سکونی ظاهر پیدا آمد و فسادی بزرگ در وقت تولّد نکرد .»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی روایت میشود که در آن امیر و مشاورانش درباره بوسهل و خیانتهای او به بحث میپردازند. امیر تصمیم میگیرد تا نامهای به خوارزمشاه بنویسد و از وی بخواهد که اقداماتی برای مجازات بوسهل انجام دهد. خواجه پیشنهاد میکند که برآیند این مشاورهها باید بر اساس تجربه و دانش پیران باشد و بر اهمیت عقل و خرد در تصمیمگیریها تأکید میکند. در ادامه، امیر به احترام به این پیران میپردازد و خواجه نیز بر این موضوع تأکید میکند که این افراد ارزشمندتر از جوانان هستند.
سپس، تصمیم میگیرند که بوالقاسم دامغانی به عنوان نماینده به خوارزم برود و نامهها را به او برساند. در نهایت، امیر بر تغییراتی در سفر و اقدامات آینده تأکید میکند تا فساد و خیانت از ملک دور شود و بر اهمیت نصیحت و صداقت در اداره کشور تأکید میکند.
هوش مصنوعی: روزی که بار فراق به پایان رسید، امیر با خواجه خود گفتگو کرد و من را فراخواند. او گفت که ماجرای بوسهل به پایان رسیده و خوشبختانه کسی مانع از بهبود وضعیت نشده است. سپس پرسید که اکنون چه باید کرد. خواجه پیشنهاد کرد که مسعدی را بخوانند تا نامهای فوری برای خوارزمشاه بنویسد، بهطوریکه طبق روال وکلا عمل شود. در نامه باید یادآوری شود که وقتی جلسهای برگزار شد و مشخص شد که بوسهل خیانتی کرده و در امور ملک ایجاد مشکل میکند، تصمیم بر این شد که او از مقامش برکنار شود تا فساد او از سرزمین و خدمتکاران دور گردد. سپس بایستی با احتیاط به بوسهل گفته شود که خداوند سلطان این کار را انجام داده زیرا بوسهل فرصتی را حفظ کرده و به نوعی فریب داده که در زمان درستی، نامهای حاوی محتوای نادرست را ارائه داده است و بعداً وقتی خداوند به آن فکر کرد، نامه را مورد بررسی قرار داد و بوسهل سعی کرد با قسم و قسم دروغ خود را تبرئه کند، اما مشخص شد که او دروغ گفته و لذا دستور مجازات او صادر شد. قرار بر این شد که این نامه به سرعت ارسال شود و پس از آن، به مدت یک هفته بونصر باید نامهای بنویسد و این وضعیت را توضیح دهد و نظر وی را روشن کند. همچنین باید فردی مطمئن و با تجربه از درگاه فرستاده شود تا به خوارزم برود و نامهها را به دسترس قرار دهد و وضعیت را به گونهای ساماندهی کند که پس از بازگشت، اوضاع بهتر شود. اگرچه این همه رفتارها ترفندهایی به نظر میرسد و به افرادی که در این ماجرا درگیر بودند، روشن است که همه چیز بازی و فریب است، اما قرار است به گونهای ژست دوستانهای حفظ شود تا آرامش برقرار گردد. علاوه بر این، باید در مورد پسر او نیز اقدامی انجام شود و برای او هدایایی مانند دینار هم پاسخ داده شود تا دل آن پیر به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: امیر گفت: «همه این کارها درست و لازم است و باید انجام شود. همچنین خواجه باید بداند که از این پس تمام کارها در زمینه ملک و مال و تدبیرها باید تحت نظارت و مشاوره او باشد.» خواجه زمین را بوسید و با گریه گفت: «باید خداوند را شناخت، زیرا این پیرمردهای سه و چهار نفره که اینجا ماندهاند، از هزار جوان بهترند. خداوند آنها را برای تقویت دولت خود نگه داشته و نباید آنها را به راحتی از دست داد.»
هوش مصنوعی: امیر او را به نزد خود خواند و در آغوش گرفت و سخنان نیکویی به او گفت. او نیز به خوبی مرا نوازش کرد. سپس بازگشتیم و امیر مسعدی را احضار کرد و از او خالی کرد و من نوشتهای آماده کردم تا آنچه لازم بود بنویسم و ارسال کنم. بعد از یک هفته، بوالقاسم دامغانی را به عنوان خواجه نامزد کرد تا به خوارزم برود. بوالقاسم مردی سالخورده و دانا و سخنگو بود و از خودش نامهای بسیار خوب به نزد خوارزمشاه نوشت و من نیز از مجلس عالی نامهای بر این اساس نوشتم.
هوش مصنوعی: مثالی از حضرت شهابالدوله ابو سعید مسعود، که به دست آلتونتاش خوارزمشاه نوشته شده، مورد اشاره قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: به نام خداوند بخشنده مهربان. حاجب فاضل عمّ، خوارزمشاه، که خداوند دائم بر او لطف کند، امروز به جای پدر ماست و حامی بزرگ دولت است. او در تمامی کارها صداقت و یکدلی و حب خدا را نشان داده و بدون ریا نسبت به قلب و باور خود صادقانه عمل کرده است. او در زمان وفات پدر ما، امیر ماضی، رحمتهالله علیه، به سبب محبت و نصیحتهایی که برای نوخاستگان داشت، کارهایی انجام داد که نباید فراموش شود. سپس با دل پاک و بدون نفاق در امور مملکت و حمایت از آن نکتههای تاریخی را بیان کرد. اگر کسی بر این اعتقاد باشد و خود را متعلق به دولتی بداند که برای او عزیز است، به درستی حق نعمات خداوند را ادا خواهد کرد و چه بسا که در دنیا و آخرت سعادت را به دست آورد. چنانکه گفتهاند: «زیبنده زیستن و نیکو مُردن». وجود او همیشه باقی و فقدانش ناچیز است. چون از جانب او همواره صداقت و یکدلی و اعتقاد راستین وجود داشته، ما در مقابل او نتوانستهایم مناسبتهای شایسته را به جا آوریم و برخی رفتارهای ناپسند از سوی دیگران موجب شرمندگی ما شده است. با این حال، ما به شجاعت و صداقت او اعتماد داریم و میدانیم که او به اصول خود پایبند است. آلتونتاش، به عنوان کسی که صادقانه و یکدل با او همکاری میکند، در این راستا به او کمک میکند. اگر چیزی او را به فکر فرو برد یا به او چیزی نشان دهند که دلش را مشغول کند، او باید به یاد امیر ماضی باشد و نعمتها و مهرهای خداوند را در نظر بگیرد، نه اینکه تحت تأثیر حسادتها و رفتارهای ناپسند دیگران قرار گیرد. ما از خداوند توفیق میخواهیم که به حقایق او برسیم و اگر چیزی به اعتبار او لطمهای زده باشد، آن را به دقت اصلاح کنیم. خداوندی که بر این امور سرپرستی دارد و با رحمت و لطفش یاریدهنده ماست.
هوش مصنوعی: ما وقتی از ری حرکت کردیم تا تخت پادشاهی پدر را تصرف کنیم و به دامغان رسیدیم، بوسهل زوزنی به ما پیوست. او در آن زمان خدماتی به ما کرده و در راه ما سختیهای زیادی را تحمل کرده بود. در قلعت غرنین مانده بود و به ما نشان داد که امروز او ناصح و دلسوزترین بندگان ماست. در آن زمان هیچکس از پیران دولت نبود که کاری را انتخاب کند یا تدبیری درست ببیند، و ما در صدد انجام کار مهمی بودیم. بنابراین، چون او تجربه بیشتری داشت، در آن روز هر نکتهای را که مطرح میکرد مورد تأیید ما قرار میگرفت و به مردی مورد توجه تبدیل شد. مردم نیز به او امید بستند، همانطور که معمول است. چند نفر دیگر مانند طاهر و عبدوس نیز به او پیوستند و از او پیروی کردند.
هوش مصنوعی: او در همان جایگاه باقی ماند تا ما به بهرات رسیدیم و برادرم را در جای خاصی نشاندند، و بزرگان، خدمتکاران و تمامی سپاه به درگاه ما پیوستند. او کارهای این مرد را انتخاب میکرد و پدران در جای خود نشسته بودند و به کار او توجه نمیکردند تا اینکه او به درجهای رسید که از مقام وزارتی بالاتر رفت.
هوش مصنوعی: ما پس از بررسی دقیق موضوع و توجه به جوانب مختلف، تصمیم به آوردن خواجه فاضل ابو القاسم احمد بن الحسن از هندوستان گرفتیم. او را از شر مشکلاتی که به وجود آمده بود رهانیدیم و عهدهدار وزارت کردیم. همچنین، بوسهل را نیز به یک مسئولیت خاص گماشتیم تا امور به خوبی پیش برود. اما، او از رفتارهای غیرمرتبط و بینظم خود دست برنداشت و این موضوع سبب شد که دیگر کسانی که در درگاه ما بودند به علت رفتار او دل زده و ناراحت شوند. برخی از آنها حتی خواستار کنارهگیری از وظایف خود شدند و این به ایجاد شکاف در کارها منجر شد. با وجود تمامی این مشکلات، بوسهل به نقد و سرزنش ما ادامه داد و به شایعات در مورد دیگران دامن زد، به نحوی که اکنون نیز در مورد حاجب نظر داده و به او توجه کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که کار این مرد به حد زیادی افزایش یافت و خیانتهای بزرگش برای ما آشکار شد، دستور دادیم که او را تحت نظر قرار دهند و جایی برایش تعیین کردند و داراییهایی که داشت را از او گرفتند تا دیگران از او درس عبرت بگیرند و از او دوری کنند. به یقین، مشاوران و نزدیکان حاجب این وضعیت را گزارش کرده و جزئیات آن را توضیح دادهاند. هماکنون در این شرایط، ما به فرزند حاجب، یعنی ستی، توجه ویژهای داریم و به او محبت میکنیم. او برای ما مانند یک پسر عزیز است و هیچکس سزاوارتر از او برای این کار نیست. همچنین حقایق حاجب در برابر این لطفها ناچیز است. اگر تا به حال این محبتها به حاجب نرسیده است، هماکنون به طور مداوم در نظر داریم که همه تنشها و بدگمانیهایی که این شخص باعث شده است، از بین برود. خواجه فاضل به دلیل دستور ما، یکی از مشاوران را فرستاد تا در این موضوعات توضیحات بیشتری بدهد و پیامهایی را ارسال کند که بیانگر حرفهای ما باشد. باید بر این موضوع اعتماد کرد و خاطر را از هر گونه نگرانی پاکتر از قبل نمود. به زودی آن مشاور بازمیگردد و هر آنچه خواسته است را به طور کامل تحویل میگیرد، زیرا پاسخ به درخواستها طبق اراده خدا صورت خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: این نامه نوشته شد و فرد معتمد دیوان وزارت رفت و برگشت. در نتیجه، آرامش ظاهر شد و در زمان تولد، فساد بزرگی به وجود نیامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.