و امیر از غزنی حرکت کرد، روز پنجشنبه نیمه شوّال و بکابل آمد و آنجا سه روز ببود و پیلان را عرضه کردند هزار و ششصد و هفتاد نر و ماده، بپسندید، سخت فربه و آبادان بودند. و مقدّم پیلبانان مردی بود چون حاجب بو النّضر، و پسران قراخان و همه پیلبانان زیر فرمان وی. امیر بو النّضر را بنواخت و بسیار بستودش و گفت: «این آزاد مرد در هوای ما بسیار بلا دیده است و رنجهای بزرگ کشیده از امیر ماضی، چنانکه بیک دفعت او را هزار چوب زدند و جانب ما را در آن پرسش نگاه داشت و بحقیقت تن و جان فدای ما کرد. وقت آمد که حقّ او نگاه داشته آید، که چنین مرد بزعامت پیلبانان دریغ باشد با کفایت و مناصحت و سخن نیکو که داند گفت و رسوم تمام که دریافته است خدمت پادشاهان را.» خواجه احمد گفت: بو النّضر را این حق هست و چنین مرد در پیش تخت خداوند بباید پیغامها را .
امیر فرمود تا او را بجامهخانه بردند و خلعت حاجبی پوشانیدند که بروزگار داشته بود، و پیش آمد با قبای سیاه و کلاه دو شاخ و کمر زر، و رسم خدمت بجای آورد و بخیمه خود باز رفت. و حق او همه اعیان درگاه بواجبی بگزاردند. و پس ازین هر روزی وجیهتر بود تا آنگاه که درجه زعامت حجّاب یافت، چنانکه بیارم بجای خویش که کدام وقت بود. و امروز سنه احدی و خمسین و اربعمائه بحمد اللّه بجای است- و بجای باد سلطان معظّم ابو شجاع فرّخزاد ابن ناصر دین اللّه که او را بنواخت و حقّ خدمت قدیم وی بشناخت- و لشکرها میکشد و کارهای با نام بر دست وی میبرآید، چنانکه بیارم، و چون بغزنین باشد در تدبیر ملک سخن گوید و اگر رسولی آید، رسوم بازمینماید ؛ و در مشکلات، محمودی و مسعودی و مودودی، رضی اللّه عنهم، رجوع با وی میکنند، و کوتوالی قلعت غزنین شغلی با نام که برسم وی است، حاجبی از آن وی بنام قتلغ تگین آن را راست میدارد .
و امیر پس از عرض کردن پیلان نشاط شراب کرد. و پیلبانان را بپایمردی حاجب بزرگ بلگاتگین خلعت داد. و صد پیل نر جدا کردند تا با رایت عالی ببلخ آرند. و دیگر پیلان را بجایهای خود بازبردند. و از کابل برفت امیر و بپروان آمد و آنجا پنج روز ببود با شکار و نشاط شراب تا بنهها و ثقل و پیلان از بژ غوزک بگذشتند. پس از بژ بگذشت و بچوکانی شراب خورد. و از آنجا بولوالج آمد و دو روز ببود. و از ولوالج سوی بلخ کشید و در شهر آمد روز سهشنبه سیزدهم ذو القعده سنه اثنتین و عشرین و اربعمائه و بکوشک در عبد الاعلی مقام کرد یک هفته و پس بباغ بزرگ رفت و بنهها بجمله آنجا آوردند و دیوانها آنجا ساختند، که بر آن جمله که امیر مثال داده بود و خط برکشیده دهلیز و میدانها و دیوانها و جز آن وثاقهای غلامان همه راست کرده بودند و آن جوی بزرگ که در باغ میرود فوّاره ساخته.
و چون بغزنین بودند بوسهل زوزنی در باب خوارزمشاه آلتونتاش حیلتی ساخته بود و تضریبی کرده بود و تطمیعی نموده در مجلس امیر، چنانکه آلتونتاش در سر آن شد و بوسهل را نیز بدین سبب محنتی بزرگ افتاد در بلخ و مدّتی در آن محنت بماند؛ و اینجا جای آن نیست، چون ببلخ رسید این پادشاه و چند شغل فریضه که پیش داشت و پیش آمد و برگزاردند، نبشته آید آنگاه مقامه بتمامی برانم که بسیار نوادر و عجایب است اندر آن دانستنی .
[در گذشت خلیفه القادر بالله]
و روز سهشنبه ده روز باقی مانده ازین ماه خبر رسید که امیر المؤمنین القادر باللّه، انار اللّه برهانه، گذشته شد و امیر المؤمنین ابو جعفر الامام القائم بامر اللّه، ادام اللّه سلطانه، را که امروز سنه إحدی و خمسین و اربعمائه بجای است و بجای باد و ولی عهد بود بر تخت خلافت نشاندند و بیعت کردند و اعیان هر دو بطن از بنی هاشم، علویان و عبّاسیان، بر طاعت و متابعت وی بیارامیدند و کافّه مردم بغداد، [و] قاف تا قاف جهان نامهها نبشتند و رسولان رفتند تا از اعیان ولات بیعت میستانند؛ و فقیه ابو بکر محمّد بن محمّد السّلیمانی الطّوسی نامزد حضرت سلطان بخراسان آمد مرین مهم را. امیر مسعود، رضی اللّه عنه، بدین خبر سخت اندیشمند شد و با خواجه احمد و استادم بونصر خالی کرد و گفت: در این باب چه باید کرد؟ خواجه گفت: زندگانی خداوند دراز باد در دولت و بزرگی تا وارث اعمال باشد، هر چند این خبر حقیقت است، مگر صواب چنان باشد که این خبر را پنهان داشته شود و خطبه هم بنام قادر میکنند، که رسول چنین که نبشتهاند، بر اثر خبر است و باشد که زود در رسد. و آنگاه چون وی رسید و بیاسود، پیش خداوند آرندش بسزا تا نامه تعزیت و تهنیت برساند و بازگردد و دیگر روز خداوند بنشیند و رسم تعزیت بجای آورد سه روز، پس از آن روز آدینه بمسجد آدینه رود تا رسم تهنیت نیز گزارده شود بخطبه کردن بر قائم و نثارها کنند. امیر گفت: «صواب همین است.» و این خبر را پنهان داشتند و آشکارا نکردند. و روز [یک] شنبه دهم ذی الحجّه رسم عید اضحی با تکلّف عظیم بجای آوردند و بسیار زینتها رفت از همه معانی.
و روز آدینه نیمه ذی الحجّه این سال نامه رسید که سلیمانی رسول بشبورقان رسید و از ری تا آنجا ولات و عمال و گماشتگان سلطان سخت نیکو تعهّد کردند و رسم استقبال را بجا آوردند. امیر خواجه علی میکائیل را، رحمة اللّه علیه، بخواند و گفت: رسولی میآید، بساز [تا] با کوکبهیی بزرگ از اشراف علویان و قضاة و علما و فقها باستقبال روی از پیشتر و اعیان درگاه و مرتبهداران بر اثر تو آیند و رسول را بسزا در شهر آورده آید. علی درین باب تکلّفی ساخت از اندازه گذشته که رئیس الرّؤسا بود و چنین کارها او را آمده بود و خاندان مبارکش را که باقی باد این خانه در بقای خواجه عمید ابو عبد اللّه الحسین بن میکائیل، ادام اللّه تأییده فنعم البقیّة هذا الصّدر، و برفت باستقبال رسول. و بر اثر وی بوعلی رسولدار با مرتبهداران و جنیبتان بسیار برفتند. و چون بشهر نزدیک رسید، سه حاجب و بو الحسن کرجی و مظفر حاکم ندیم که سخن تازی نیکو گفتندی و ده سرهنگ با سواری هزار پذیره شدند و رسول را با کرامتی بزرگ در شهر آوردند روز آدینه هشت روز مانده از ذو الحجّة، و بکوی سبدبافان فرود آوردند بسرای نیکو و آراسته و در وقت بسیار خوردنی با تکلّف بردند و اللّه اعلم بالصّواب.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: امیر از غزنی به کابل رفت و سه روز در آنجا ماند. او از تدبیر و مدیریت پیلبانان خود، به ویژه بو النضر، قدردانی کرد و او را با خلعتی مناسب به مقام حاجبی رساند. سپس، امیر به چندین مکان مانند پروان و بلخ سفر کرد و در این مسیر، فعالیتهای رسمی و جشنهایی را برگزار کرد.
در بلخ، خبر درگذشت خلیفه القادر بالله رسید و امام القائم به عنوان خلیفه جدید منصوب شد. امیر مسعود و مشاورانش درباره نحوه برخورد با این خبر بحث کردند و تصمیم گرفتند آن را پنهان نگه دارند تا زمان مناسبی برای اعلام آن فرا برسد.
آنگاه، عید قربانی با شکوهی برگزار شد و استقبال از یک رسول از سوی امیر و دیگر مقامات با افتخار صورت گرفت. امیر اقدامات بسیاری برای استقبال از این رسول انجام داد و مراسم با شکوهی ترتیب داد.
هوش مصنوعی: امیر از غزنی حرکت کرده و در روز پنجشنبه نیمهی شوّال به کابل رسید. او سه روز در کابل ماند و هزار و ششصد و هفتاد فیل، هم نر و هم ماده، به او عرضه کردند که همگی بسیار چاق و سالم بودند. رئیس پیلبانان، مردی به نام بو النّضر، و پسران قراخان و تمام پیلبانان تحت فرمان او بودند. امیر به بو النّضر محبت ورزید و او را بسیار ستایش کرد و گفت: «این مرد آزاد در طول زمان دچار مشکلات زیادی شده و رنجهای فراوانی را از امیر قبلی تحمل کرده است، به طوری که یک بار او را هزار ضربه چوب زدند و در این شرایط همواره از ما حمایت کرد و واقعاً جان و تن خود را فدای ما کرد. حال وقت آن است که حق او رعایت شود، زیرا چنین مردی که به عنوان رئیس پیلبانان در اختیار داریم، با شایستگی و صداقت و سخنان نیکو آشناست و همه آداب خدمتگزاری به پادشاهان را میداند.» خواجه احمد نیز گفت: «حق بو النّضر همین است و او باید در برابر درگاه خداوند پیغامها را به خوبی منتقل کند.»
هوش مصنوعی: امیر دستور داد او را به خانه لباس ببرند و لباس مخصوص مقام خود را بپوشاندند که در زمان خودش متداول بود. او با لباس سیاه و کلاهی دو شاخ و کمری زرین آمد و به وظایف خود رسیدگی کرد و دوباره به چادر خود بازگشت. همه افراد درگاه به احترام او به وظایف خود عمل کردند. از آن پس، او هر روز بیشتر مورد توجه قرار میگرفت تا جایی که به مقام رهبری حجابها رسید. امروزه سال پنجاه و یکم از قرن چهارم هجری است و به لطف خدا، در جایگاه سلطان معظّم ابو شجاع فرّخزاد ابن ناصر دینالله قرار دارد که او را مورد محبت قرار داده و به خدمات گذشتهاش احترام گذاشته است. او لشکرها را رهبری میکند و امور مهم را در دست میگیرد. چنانکه در غزنین باشد، در مسائل حکومتی صحبت میکند و در زمانهای دشوار، شخصیتهای مهمی چون محمود، مسعود و مودودی به او مراجعه میکنند. همچنین، مسئولیت قلعه غزنین به کسی به نام قتلغ تگین سپرده شده که به رسم او به این کار مشغول است.
هوش مصنوعی: امیر پس از اینکه از شادی پیروزی خود لذت برد، مراسمی برپا کرد. او به پیلبانان دستور داد تا با لباسهای فاخر، از بزرگترین مقامها خلعت دریافت کنند. سپس صد فیل نر را جدا کردند تا با پرچم بزرگ به بلخ ببرند و سایر فیلها را به محلهای خود برگرداندند. امیر سپس از کابل به سوی پروان رفت و پنج روز در آنجا مانده و به شکار و لذت بردن از شراب پرداخت تا بارها و فیلها از بژ غوزک عبور کردند. بعد از عبور از بژ، به چوکانی رفت و شراب نوشید. از آنجا به بولوالج رفت و دو روز در آنجا ماند، سپس به سمت بلخ رفت و در روز سهشنبه، سیزدهم ذو القعده سال 422 هجری در شهر وارد شد و در کاخ عبد الاعلی مستقر شد و یک هفته آنجا بود. سپس به باغ بزرگ رفت و تمامی بارها را به آنجا منتقل کردند و دیوانها را در آنجا ساختند. بر اساس دستور امیر، تمامی ساختها از جمله دهلیزها، میدانها و بقیه بخشهای باغ به درستی ساماندهی شدند و در باغ یک فواره بزرگ درست کردند.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره به این است که بوسهل زوزنی در مورد خوارزمشاه آلتونتاش تدبیر خاصی اندیشه و اقداماتی انجام داده بود که باعث جلب توجه آلتونتاش شد. این موضوع به بوسهل مشکلات بزرگی در بلخ به همراه داشت و او مدت زیادی را در این مشکلات گذرانید. همچنین زمان و مکانی که پادشاه به بلخ آمد و مسئولیتهای قبلی خود را انجام داد نیز ذکر شده است. در نهایت، نویسنده اشاره میکند که اطلاعات جالب و عجیب دیگری در این زمینه وجود دارد که در زمان مناسب بیان خواهد شد.
هوش مصنوعی: خلیفه القادر بالله درگذشت.
هوش مصنوعی: در روز سهشنبه، خبر آمد که امیر المؤمنین القادر باللّه فوت کرده و امیر المؤمنین ابو جعفر امام القائم به عنوان ولی عهد بر تخت خلافت نشسته است. در این روز، سال ۴۵۱ هجری است و بزرگان بنی هاشم به بیعت با او پرداختند. مردم بغداد و سایر نقاط جهان نامههایی نوشتند تا بیعت را ثبت کنند. فقیه ابوبکر محمد بن محمد السلیمانی از خراسان به دعوت امیر مسعود آمد تا این موضوع را بررسی کند. امیر مسعود نگران این تغییرات بود و با مشاوران خود صحبت کرد. یکی از مشاوران پیشنهاد داد که بهتر است خبر فوت امیر المؤمنین را پنهان نگه دارند تا خطبهها به نام او خوانده شود و تا زمانی که خبر به گوش دیگران برسد، اقداماتی صورت گیرد. به این ترتیب، چند روز بعد مراسم عید قربانی با احتیاط و زینتهای فراوان برگزار شد و این تغییرات به آرامی انجام گرفت.
هوش مصنوعی: در روز جمعه نیمه ماه ذیالحجّه، نامهای رسید که سلیمانی به عنوان پیامآور به بشپورقان آمد. از ری تا آنجا، ولایات و کارگزاران سلطان با احترام و نیکویی به استقبال او پرداختند. امیر خواجه علی میکائیل، رحمتالله علیه، او را فراخواند و گفت: "پیامبری میآید، آماده باشید تا به همراهی جمعی از اشراف علوی و قضات و علما با شکوه از او استقبال کنیم." علی در این زمینه از خود تعهد و جدیت نشان داد، چرا که مقام ریاست را بر عهده داشت و چنین کارهایی برای او مناسب بود. وی به استقبال رسول رفت و بوعلی پیامرسان نیز به همراه مرتبهداران و بسیاری از همراهان به سوی او رفتند. وقتی به نزدیکی شهر رسیدند، سه حاجب و حاکم مظفر که به برقراری ارتباط به زبان عربی تسلط داشتند، با ده فرمانده و هزار سوار به استقبال آنها آمدند و رسول را با احترام عظیم وارد شهر کردند. این واقعه در روز جمعه، هشت روز مانده به ذیالحجّه، اتفاق افتاد و آنها در محله سبدبافان در یک خانه زیبا و آماده فرود آمدند. در این مراسم، غذاهای متنوع و با شکوهی ارائه شد و خداوند همواره راه را به بهترین نحو میداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.