به هردم از غمش هیها ولی یاریست بیپرواه
ندارم غیر او ماوی، ولی یاریست بیپرواه
ز عشق آن پری سوزم، درون خویش میجوشم
تبه شد کار امروزم، ولی یاریست بیپرواه
به عقل خویش معقولم، به نزد خلق مجنونم
نشانهوار این جانم، ولی یاریست بیپرواه
طریق عشق میدانم، ز درد اوراق میخوانم
به رخ دلدار مفتونم، ولی یاریست بیپرواه
شبی بازی دراندازم، شود ظاهر همه رازم
سر خود را فدا سازم، ولی یاریست بیپرواه
منم یاری نه آن یارم که دل از دوست بردارم
به هردم خون جگر خوارم، ولی یاریست بیپرواه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.