گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

یکی پادشا خانه‌زآهن بساخت

شبی آتش افتاد و آهن گداخت

پژوهش گرفتندکآن از چه بود

شراری چنین بی‌امان از چه بود

پس از جهد بسیار بردند راه

به دود دل عاجزی بی گناه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode