شبیچشم کیوان ز فکرت نخفت
دژم گشته از رازهای نهفت
نحوست زده هاله برگرد اوی
رده بسته ناکامیش پیش روی
دریغ و اسف از نشیب و فراز
ز هر سو بر او ره گرفتند باز
سعادت ز پیشش گریزنده شد
طبیعت ازو اشگ ریزنده شد
فرشته خروشان برفته ز جای
تبسم کنان دیو پیشش بهپای
بجستیش برق نحوست ز چشم
ازو منتشر کینه و کید و خشم
چو دیوانگان سر فرو برد پیش
همی چرخ زد گرد بر گرد خویش
هوا گشت تاریک از اندیشهاش
از اندیشهاش شومتر، پیشهاش
دژم کرد بهری ز افلاک را
سیه کرد آن گوهر پاک را
درون دلش عقدهای زهردار
بپیچید و خمید مانند مار
زکامش برون جست مانند دود
تنورهزنان، شعلههای کبود
که پیچید تا بامدادان به درد
به ناخن بر و سینه را چاک کرد
چو آبستنان نعرهها کرد سخت
جداگشتاز او خون و خوی لختلخت
به دلش اندرون بد غمی آتشین
بر او سخت افشرده چنگال کین
یکی خنجر از برق بر سینه راند
بهبرق آن نحوست ز دل برفشاند
رها گشت کیوان هم اندر زمان
از آن شوم سوزندهٔ بیامان
سیه گوهر شوم بگداخته
که برقش ز کیوان جدا ساخته
ز بالا خروشان سوی خاک تاخت
به خاک آمد و جان عشقی گداخت
جوانی دلیر و گشاده زبان
سخنگوی و دانشور و مهربان
به بالا بسان یکی زاد سرو
خرامنده مانند زیبا تذرو
گشاده دل و برگشاده جبین
وطنخواه و آزاد و نغز و گزین
نجسته هنوز از جهان کام خویش
ندیده به واقع سرانجام خویش
نکرده دهانی خوش از زندگی
نگردیده جمع از پراکندگی
نگشته دلش بر غم عشق چیر
نخندیده بر چهر معشوق سیر
چو بلبل نوایش همه دردناک
گریبان بختش چو گل ، چاک چاک
هنوزش نپیوسته پر تا میان
نبسته به شاخی هنوز آشیان
به شب خفته برشاخه ی آرزو
سحرگاه با عشق در گفتگو
که از شست کیوان یکی تیر جست
جگرگاه مرغ سخنگوی خست
ز معدن جدا گشت سربی سیاه
گدازان چو آه دل بی گناه
ز صنع بشر نرم چون موم شد
سپس سخت چون بیخ زقوم شد
بمد بَر فرو رفت و گردن کشید
یکی دوزخی زیر دامن کشید
چو افعی به غاری درون جا گرفت
به دل کینهٔ مرد دانا گرفت
نگه کرد هر سو به خرد و کلان
به تیرهدلان و به روشندلان
به سردار و سالار و میر و وزیر
به اعیان و اشراف و خرد و کبیر
دربغ آمدش حمله آوردنا
به قلب سیهشان گذر کردنا
نچربید زورش به زورآوران
بجنبید مهرش با ستمگرن
ز ظالم بگردید و پیمان گرفت
سوی کاخ مظلوم جولان گرفت
سیه بود و کام از سیاهی نیافت
به سوی سپیدان رخ از رشگ تافت
به قصد سپیدان بیفراشت قد
سیهرو برد بر سپیدان حسد
ز دیوار عشقی درین بوم و بر
ندید ایچ دیوار کوتاهتر
بر او تاختن برد یک بامداد
گل عمر او چید و بر باد داد
به ما داد گیتی صلای نبرد
جهان تنگ شد بر خردمند مرد
زبان سخنور به تیغ جفا
چو سوسن برآورده شد از قفا
وزارت گروه سپاهی گرفت
گدا پویهٔ پادشاهی گرفت
از این ناکسان شد وزارت تباه
وزین ناکسان گشت فاسد سپاه
به کاغذ بدل شد کلاه مهی
نگون گشت دیهیم شاهنشهی
شه ناسزاوار از ایران گریخت
به خاک آب دیهیم و اورنگ ریخت
از او ناسزاوارتر جای او
همی خوست گیرد به یاسای او
به بنگاه کی تاخت دیو سفید
دژم گشت رخسار تابنده شید
ز افسون دیو مازندران
وطن تیره شد ازکران تاکران
برآمد یکی تندباد از جنوب
یکی سیل برخاست کاشانه کوب
زکوه سیه برشد ابری سیاه
بپوشید رخسار خورشید و ماه
زمانه برانگیخت اهریمنی
به تن کردش از خودسری جوشنی
بنوشاندش از جام نخوت نبید
سیه بود و کردش به حیلت سپید
بپیمود از آن تلخ می جام، شست
چو شد مست دادش عمودی به دست
بدوگفت مردم ندیم تواند
همه بندگان قدیم تواند
کسی کز تو بدگوید آن بد مباد
بداندیش تو در جهان خود مباد
بر او خواند مهرورز شاهنشهان
مهان کامدند از قفای مهان
بجنبید با نخوت وکبریا
به مغز اندرش کرم ماخولیا
که بر سر نهد تاج در قرن بیست
نشیند بر اورنگ سالی دویست
نژادی پدید آرد از خودسران
به آیین دیوان مازندران
بهعهدی که قیصر بود خاکسار
شه روس را تن شود پارپار
بهسر تاج گیتی خدایی نهد
ز نو تخمهٔ پادشاهی نهد
درین پویه دیو دژم بردمید
سیه گشت ازو روزگار سپید
به مردم درآویخت چون پیل مست
یکی تیغ زهر آبداده به دست
چو خر دُم علم کرد در بوستان
لگدکوب شد کشتهٔ دوستان
گهی جفته زد، گاه سرگین فکند
گهی سر فرو برد و چیزی بکند
لگد کرد و بشکست و افکند و ریخت
گلوی گل تازه از تن گسیخت
یکی تازه گل اندر آن باغ بود
به بیغارهٔ خر زبان برگشود
هنوزش ز خر بود بر لب نوا
که خر سر فروبرد و کندش ز جا
گل عاشقی بود و عشقیش نام
به عشق وطن خاک شد والسلام
نمو کرد و بشکفت و خندید و رفت
چو گل، صبحی از زندگی دید و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: کیوان در شبی از ناامیدی و افکارش خوابش نمیبرد و از رازهای نهفته اش دچار اندوه شده بود. او از بدبختیهای خود خسته و داغدار بود و احساس میکرد که سعادت از او دور شده است. افکارش تاریک و شوم شده و دلش مانند یک مار پر از کینه بود. در نهایت، کیوان از آن حالت سیاه و سوزنده رهایی مییابد و به جوانی دلیر و مهربان تبدیل میشود. او هنوز در جستجوی عشق و خوشبختی است و در دنیا به دنبال یافتن سرانجام خویش میباشد. داستان او در مقايسه با دیگران نشان میدهد که چگونه یک فرد میتواند از عمق ناامیدی به زندگی و عشق دست یابد. در نهایت، کیوان به شادابی و سرزندگی میرسد و به سوی نور و زندگی پیش میرود.
هوش مصنوعی: شبی، چشمان کیوان به دلیل نگرانی خوابش نبرده و از رازهای پنهان نگران و غمگین شده است.
هوش مصنوعی: تیری از نحوست به گرد او خورده و ناکامی او را در برابر چشمانش به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: متأسفانه، از هر سو بر او فشار میآورند و او در حال تجربه کردن فراز و نشیبهاست.
هوش مصنوعی: سعادت از نزد او دور شده و طبیعت به خاطر این مسأله، غمگین و اشکریز شده است.
هوش مصنوعی: فرشتهای با شادی و سرور از جای خود رفته و در مقابلش دیو زانو زده است.
هوش مصنوعی: او به دنبال برقراری ارتباطی منفی و ناخوشایند از نگاه او بود که احساسات منفی مانند کینه، فریب و خشم را منتشر کرد.
هوش مصنوعی: مانند دیوانگان، سر خود را به جلو میبرند و همچون چرخ، دور خود میچرخند.
هوش مصنوعی: هوا به خاطر افکار او تیره و تار شد و این افکارش بدتر از پیشهاش بود.
هوش مصنوعی: دریا در اثر فشار و مشکلات، دچار ناامیدی شد و نور و زیبایی خود را از دست داد.
هوش مصنوعی: در دل او احساس تلخی و کینهای عمیق شکل گرفت که مانند ماری پیچیده و خفته است.
هوش مصنوعی: او مانند دودی که از تنور بیرون میآید، از زکامش بیرون رفت و شعلههای آبی رنگی به همراه داشت.
هوش مصنوعی: او تا صبح در درد و رنج پیچ و تاب میخورد و با ناخن بر سینه خود زخم میزند.
هوش مصنوعی: همچون کسی که در حال زایمان است و به شدت ناله و فریاد میکند، او از آن حالت جدا میشود و در نتیجه خون و گوشتش به تکههای بزرگ تقسیم میشود.
هوش مصنوعی: در دل او غمی سوزان و عمیق وجود دارد که به شدت او را درگیر و آزار میدهد.
هوش مصنوعی: کسی خنجری به سینه کسی فرو کرد و با آن نیروی برق، بدی و شومی را از دل او دور کرد.
هوش مصنوعی: کیوان (سیاره زحل) در زمان خود آزاد شد و از آن دچار آتشی سوزنده و بیوقفه شده است.
هوش مصنوعی: جواهر سیاه رنگی که به شدت در حال ذوب شدن است و درخششش از آسمان و ستارهها جدا شده است.
هوش مصنوعی: از بلندای آسمان، سیلابی به سوی زمین سرازیر شد و روح عشق در دل از شدت احساس و شوق ذوب گردید.
هوش مصنوعی: جوانی شجاع، با زبانی باز و گویا، با دانش و دلی مهربان.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و قامت بلند یک سرو اشاره دارد که با ناز و جلوهای زیبا در حال حرکت است، همچون پرندهای زیبا و باوقار.
هوش مصنوعی: دلش همیشه باز و گشوده است، پیشانیاش هم سربلند و آزاد، و او کسی است که به وطن خود عشق میورزد و هر چیز زیبا و خوب را برمیگزیند.
هوش مصنوعی: انسان هنوز به آرزوها و خواستههای واقعیاش نرسیده و به حقیقت سرانجام زندگیاش پی نبرده است.
هوش مصنوعی: اگر انسانی با زندگی خود به خوبی رفتار نکند و نتواند از تنهایی و پراکندگی به آرامش و جمعیت وصل شود، هرگز نمیتواند از زندگی لذت ببرد.
هوش مصنوعی: دل او به عشق غمگین نشده و هیچ وقت هم بر چهره معشوق خندیده نیست.
هوش مصنوعی: بلبل با صدای غمگینش همه را به درد میآورد، و بخت او همانند گلی است که دچار آسیب و پارگی شده است.
هوش مصنوعی: او هنوز به جایی نرسیده و در آشیانهای نرفته، چون هنوز پرهایش را باز نکرده و به شاخهای نپیوسته است.
هوش مصنوعی: در شب، درخت آرزوها خوابیده است و در سپیده دم، عشق با آن به صحبت میپردازد.
هوش مصنوعی: از دست کیوان، تیری به سمت جگر مرغ سخنگو پرتاب شد و او را مجروح کرد.
هوش مصنوعی: یک تکه سرب سیاه از معدن جدا شده و در حال ذوب شدن است، همانطور که دل بیگناه از درد و غم میسوزد.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که انسان میتواند مانند موم نرم و شکلپذیر باشد و سپس به سختی و استحکام درخت زقوم تبدیل شود. این تغییرات نشاندهنده انعطافپذیری و قدرت تبدیل شدن به حالتهای مختلف است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شخصی به طور ناگهانی در حالتی نامناسب و غافلگیرکننده ظاهر میشود، به طوری که به نظر میرسد یک نفر از زیر دامن او بیرون میآید و این وضعیت باعث ایجاد تنش و توجه میشود.
هوش مصنوعی: زنی که مانند افعی به درون غاری پناه برده، در دلش کینهای عمیق از مردی عاقل و دانا دارد.
هوش مصنوعی: به اطراف نگاه کرد و به افراد با سن و درک متفاوت، هم به دلهای تاریک و هم به دلهای روشن توجه کرد.
هوش مصنوعی: به فرماندهان و مدیران، به بزرگان و اشراف، به افراد با عقل و سنین متفاوت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: او به قلب افراد بد دل حملهور شد و بر آنها تسلط پیدا کرد.
هوش مصنوعی: به معنای این است که اگر کسی به قدرت و زورمندان تکیه کرده و خود را در برابر آنها ناتوان احساس کند، نباید انتظار داشته باشد که مهر و محبت یا عدالت در دل ستمگران وجود داشته باشد. در واقع، این جمله به این نکته اشاره دارد که در برابر زور و ظلم، امید به محبت و عدالت بیمورد است.
هوش مصنوعی: از ظالم فاصله بگیرید و به دنبال عدالت باشید، چرا که معصوم و مظلوم به حق خود دست مییابد و درصدد مبارزه برای آن برمیآید.
هوش مصنوعی: او در حالتی سیاه و تیره بود و از این وضعیت هیچ لذتی نبرد. سپس به سوی افراد سفیدرو نگاهی کرد و حسادت در دلش شعلهور شد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف فردی با موهای سیاه و چهرهای دلفریب میپردازد که به زیبایی و همچنان به سفیدی برف حسود است. این فرد با هدف نمایش زیباییاش، خود را در برابر برفهایی که نماد پاکی و زیبایی هستند، قرار میدهد و به نوعی از آنها تمجید میکند.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ دیواری را در عشق ندیدم که کوتاهتر از آن باشد.
هوش مصنوعی: در یک صبح زود، به او حمله کردند و زندگیاش را گرفتند و به باد فنا سپردند.
هوش مصنوعی: دنیا به ما خبر جنگ را داد، و جهان بر مردان دانا فشرده و تنگ شد.
هوش مصنوعی: زبان سخنسرا مانند گل سوسن، از پشت به تیغ جفا و خشونت برآمده است.
هوش مصنوعی: مردی بیپول و گدا به یک موقعیت بالای حکومتی دست پیدا کرد و مقام و قدرت را بهدست آورد.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود افراد ناتوان و بیارزش، وزارت و اداره امور خراب شد و به همین دلیل نیرو و قدرت نظامی نیز به فساد و نابسامانی گرایید.
هوش مصنوعی: کلاه پرزرق و برق و باشکوه به کاغذ تبدیل شد و تاج پادشاهی از بین رفت.
هوش مصنوعی: پادشاهی که شایسته نبود از ایران فرار کرد و به خاکی دیگر پناه برد و تاج و تختش را رها کرد.
هوش مصنوعی: او خواهان مقام و جایگاه کسی است که خود به او ناپسند بوده و از او ناامید است.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی دیو سفید به بنگاه حمله کرد و چهرهی درخشان خورشید به خاطر اندوهی که به وجود آورد، غمگین شد؟
هوش مصنوعی: از سحر و جادوی دیوان مازندران، سرزمین ما تحت تأثیر قرار گرفته و حالت ناگواری پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: از جنوب یک طوفان شدید وزید و سیلی به راه افتاد که خانهها را ویران کرد.
هوش مصنوعی: از کوه سیاه، ابر سیاهی سر برآورد و چهره خورشید و ماه را پوشاند.
هوش مصنوعی: زمانه باعث شد که یک نیروی شر به وجود بیاید و او به خاطر خودخواهیاش، زرهای از آن به تن کرد.
هوش مصنوعی: او را با جام غرور آبیاری کرد، که آن شراب سیاه بود و به تدبیر او را فریب داد تا به رنگ سفید درآید.
هوش مصنوعی: او از آن شراب تلخ نوشید و وقتی مست شد، بر روی پایش ایستاد و جام را به دست گرفت.
هوش مصنوعی: او به مردم گفت که تو میتوانی با دوستان خوب خود صحبت کنی و همچنین همه بندگان قدیم نیز برای تو قابل دسترس هستند.
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو بد بگوید، نگذار این بدگویی بر تو تأثیر بگذارد و بدان که اندیشههای منفی تو در این جهان جایی ندارد.
هوش مصنوعی: از محبت و دوستی شاهان بزرگ، کسانی که در زمان خودشان بزرگ و شناخته شده بودند، بهرهمند شدند و سعادت به سراغ آنان آمد.
هوش مصنوعی: به خودتان مغرور و متکبر باشید، چون به درونتان نوعی دیوانگی و اختلال ذهنی رسوخ کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که در قرن بیستم بر روی تخت نشسته و تاج بر سر دارد، به مانند پادشاهی است که در سال دویست بر آن تخت نشسته است.
هوش مصنوعی: شخصی از میان خودرنجیدگان یا خودسران، قومی را به وجود میآورد که به شیوه و روش دیوان مازندران عمل میکند.
هوش مصنوعی: به عهدی که قیصر بر سر آن ایستاده، خاکسار شه روس به تکهتکه شدن تنش راضی خواهد بود.
هوش مصنوعی: خداوند تاجی بر سر جهان میگذارد و از نو نسل پادشاهی را پایهگذاری میکند.
هوش مصنوعی: در این مسیر، دیو ناامیدی را از خود دور کردم و به همین دلیل روزگارم به درخشندگی و روشنی تغییر کرد.
هوش مصنوعی: مانند فیل مست که به مردم هجوم میآورد، او نیز با یک شمشیر زهرآلود در دست به مبارزه پرداخت.
هوش مصنوعی: وقتی که خر دُم خودش را در بوستان بالا میبرد، به خاطر این کارش زیر پا میرود و در نتیجه، به دوستان آسیب میزند.
هوش مصنوعی: گاهی به حوصله و آرامش کارهایی انجام میدهد، گاهی هم با بیحوصلگی و شتاب میکند و به نوعی از کارها میگریزد و در مواقعی هم با دقت و توجه به جزئیات مشغول میشود.
هوش مصنوعی: او به شدت به گل حمله کرد، آن را شکست و به دور انداخت و گلبرگهای تازهاش را از هم جدا کرد.
هوش مصنوعی: در یک باغ زیبا، گل تازهای وجود داشت که در یک مکان نامناسب شروع به صحبت کرد و زبان به انتقاد گشود.
هوش مصنوعی: هنوز صدای خر بر لبش جاری است، ولی خر سرش را پایین میآورد و او را از مکانی که هست، خارج میکند.
هوش مصنوعی: این گل نماد عشق بود و نامش به عشق وطنش پیوند خورد و در خاک وطنش آرام گرفت.
هوش مصنوعی: با روحی شاداب و سرزنده، مانند گلی که در صبحگاه میشکفد و میخندد، زندگی را تجربه کرد و سپس به سوی مقصد خود حرکت نمود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.