بود به کرمان، شهی از دیلمان
یافته مخلوق ز عدلش امان
گشت یکی گنج به عهدش پدید
قفل به در خورده و هشته کلید
کارگران در بر شاه آمدند
صندوق آورده و زانو زدند
شاه بفرمودگشادند در
بود یکی حقه در آنجا ز زر
چون در آن حقه گشادند نیز
جز دو جوکهنه ندیدند چیز
هریک ازآن را درمی وزن بود
جو نه، که جوزی بهنظر مینمود
زآن جو و آن حقه و راز شگفت
شاه سرانگشت به دندان گرفت
گفت بجویید ز پیران یکی
بو که بداند ز هزار اندکی
پیرترین مرد بجستند باز
تا که گشایند بدو قفل راز
بود یکی پیر دوتاگشته پشت
ریش و سر اسپید و عصایی به مشت
شحنه بدو قصهٔ جو برگشاد
گفت چنین واقعه داری به یاد؟
گفت مرا نیست از این در خبر
بو که خبر داشته باشد پدر
شحنه بگفتا پدرت در کجاست؟
نیک نشان ده که بجوبیم راست
گفت دو مویی است فلانیش نام
هست مر او را به فلان کو مقام
شد به نشانیش غلامی به کوی
یافت یکی مرد ظریف دو موی
بر سر و ریششبهدو مویی، پدید
زاغ سیه همدم باز سپید
گفت فرستاده، بدو شرح حال
صحبت فرزند و جواب و سئوال
گفت پس این رازکهن بازکن
پور ندانست تو آغازکن
گفت مرا نیزبسان پسر
نیست ازین راز نهانی خبر
لیکن دارم پدری هوشیار
هست سرایش به فلان رهگذار
گرچه هنوزش زجوانیست بهر
نیست کهن سالتر از وی به شهر
شاید اگر پرسی از او این مقال
نزد ملک عرضه کند شرح حال
شحنه فرستاد و طلب کرد پیر
پیر نه، بل تازه جوانی هژیر
مو سیه و سرو قد و پیلتن
محتشم و باادب و خوش سخن
سی و دو دندان سپیدش رده
موی سر و ریش به شانه زده
شحنه حکایت به ملک عرضه کرد
شاه عجب داشت از آن هر سه مرد
گفتازینجو، که عجب گستر است
قصهٔ این هر سه عجائبتر است
باب ،جوانتر زپسرکیرواست؟!
پیرتر از پور، نبیره چراست؟
گفت پدر: «شاه جهان زندهباد
واقعهٔ ما ز زنان اوفتاد»
هست مرا پاک زنی خوشزبان
کارکن و عاقله و مهربان
حالت من داند و اطوار من
مونس من باشد و غمخوار من
زبن سبب از عمر تمتع برم
غم نخورم پیر نگردد سرم
وین پسرم را زن کدبانوییست
کز جهتی بابدلشهست و نیست
گاه کند آشتی و گاه جنگ
گاه بود شکر وگاهی شرنگ
زین سبب اوگشته زمن پیرتر
لیک نه فرتوت چو پور دگر
لیک نبیره ز زن آزرده است
کرچه بسینیست که زنبرده است
هست زنش بیمزه و یاوه گوی
شوخگن و بیادب و زشتخوی
بس که بپاکرده در آن خانه جنگ
خانه بر اوگشته چو زندان تنگ
زین قبل از جور زن بیحیا
پیرتر است از پدر و از نیا
شاه از آن طرفه حدیث شگرف
شاد شد و بستاز آنطرفه طرف
گفت که هان سر نهان بازگوی
گر خبری داری از آن بازگوی
قصهٔ این حقه و صندوق و جو
چونبود وکی شده این جو درو؟
جو بدرمسنگ! چه نغز است این
جو نه که بادام دو مغز است این
گفت شها! دادگرا! شاد زی
روز و شبان با دهش و داد زی
از پدران دیدهام این یادداشت
کردهدرآنصفحهچنینیادداشت:
بود به کرمان ملکی پارسا
خلق برآسوده از آن پادشا
مقتدر و بندهنواز و حکیم
ملک نگهداشته ز امّید و بیم
هرکه ز بیمی شدی از ره بدر
گشتی امیدش سوی شه راهبر
دادگزارندهٔ هر دادخواه
لطف نمایندهٔ هر بی گناه
حکمت و دین جمع به دوران او
محتسب عقل به فرمان او
تربیتش داروی درد بدی
تمشیتش چارهٔ نابخردی
پیرو شه گشته ز حسن سلوک
خلق، که الناس بدین الملوک
روز دو، در هفته چنان چون سزید
کار مظالم به تن خود گزید
هرکه ز کس مظلمهای داشتی
در بر شه بردی و بگذاشتی
تا بهٔکی روز یکی عرض داشت
برد کسی در بر تختش گذاشت
گفت شها! گوش به عرضم گمار
داد دهای سایهٔ پروردگار
مزرعهای را بفروختم تمام
کرد خریدار در آن جا مقام
قیمت آن مزرعه پرداخته
نیز یکی قصر در آن ساخته
یافته در زبرزمین خُمّ زر
آمده گوید که بیا زر ببر!
گویمش این ملک و زمین زان تست
وآنچه در او هست دفین زان تست
گوید من خا خریدم، نه زر
زر نخریدم که شوم گنجوُر
شاه خریدار زمین را بخواست
گفت که این گنج از آن شماست
گفتخود اینباغ ز من بنده است
لیک زر از آن فروشنده است
شاه چو آن مشکل آسان بدید
وآن دو عجب قصه از آنان شنید
مظلمهای صعب و نزاعی سترگ!
با دو دل روشن و روح بزرگ
دیرگهی رنج تحیر کشید
سر به گریبان تفکرکشید
پس بهفروشنده، جهان کدخدای
گفت که فرزند چه دادت خدای
گفت مرا دختر دوشیزهایست
روی زمین جز ویم اولاد نیست
وز دگری جست همین ماجرا
یافت که باشد پسری مر ورا
دختر آن داد به فرزند این
گنج ببخشود بدو نازنین
کرد بدین طرز عدالت، ادا
حق خریدار و فروشنده را
ناشده خصمان ز قضاوت ملول
هر دو نمودند حکومت قبول
کِشت خریدار درآن سال، جو
کشته بدست آمد و جو شد درو
از اثر معدلت شهریار
وآن دو جوانمرد فتوت شعار
دانه جو را درمی وزن خاست
جو که به مثقال رسد، کیمیاست
شاه چو آن دید بفرمود: زه!
گفت که این قصه نبشتنش به
قصه نبشتند و نهادند جو
بهر بهآموزی اقوام نو
تاکه بدانند به هر روزگار
کز اثر معدلت شهریار
کار رعیت به کجا می کشد!
پاکی نیت به کجا می کشد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در داستانی از دیلمان، شاهی عدالتخواه در کرمان، گنجی پیدا میکند که تنها دو جوی کهنه درون آن است. شاه با مشاهده این موضوع به جستوجوی حقیقت میپردازد و از پیرترین مردان کمک میخواهد. آنها به جوانی میرسند که پدرش در مورد آن گنج اطلاع دارد. پسر جوان میگوید که پدرش از این موضوع خبر ندارد، اما مردی هوشیار به نام «دو مویی» وجود دارد که سرای او در راهی خاص است.
وقتی که به او رجوع میشود، او داستانی از ظلم زنان و مشکلات خانوادگیاش را تعریف میکند و این باعث تعجب شاه میشود. شاه همچنین به صداقت در مدیریت و قضاوت بپردازد و عدل و انصاف را در حکمرانی خود به نمایش میگذارد.
در نهایت، شاه به وضوح میبیند که با قضاوت عادلانه حق خریدار و فروشنده را ادا کرده و عدالت در کار رعیت را برقرار کرده است. داستان به دیگران یادآوری میکند که پاکی نیت و عدالت پادشاه چه تأثیری بر زندگی مردم دارد.
هوش مصنوعی: در کرمان، پادشاهی از دیلمان وجود داشت که مخلوقان به خاطر عدل و انصاف او در امان بودند.
هوش مصنوعی: یک گنجی در زمان او ظاهر شد که در آن با قفلی بسته شده بود و کلیدش در دست او بود.
هوش مصنوعی: کارگران به دربار شاه آمدند و با صندوقهایی در دست، زانو زده و احترام کردند.
هوش مصنوعی: شاه فرمان داد تا در را باز کنند و در آنجا یک گنجینه از طلا پیدا شد.
هوش مصنوعی: وقتی در آن حیله را باز کردند، جز دو سکه کهنه چیز دیگری ندیدند.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها در وزنی خاص و متفاوت قرار داشتند و به نظر میرسید که همچون میوهای شبیه به جوز باشد.
هوش مصنوعی: از آن جادو و حقه و راز عجیب، شاه انگشتش را به دندان گرفت.
هوش مصنوعی: بروید و از میان پیران و تجربهدیدگان کسی را پیدا کنید که اطلاعات و دانشش از بسیاری کمتر باشد، اما به شما کمک کند.
هوش مصنوعی: سالمندترین مرد دوباره به جستجو پرداخت تا بتواند قفل اسرار را برای او بگشاید.
هوش مصنوعی: یک پیرمردی بود که پشتش کمی خمیده شده بود، موهایش سفید شده و عصایی در دست داشت.
هوش مصنوعی: شحنه به او گفت: آیا در ذهنت چنین ماجرایی را به یاد داری که دربارهٔ جو اتفاق افتاده است؟
هوش مصنوعی: میگوید من از این موضوع بیخبرم، چون پدرم هم از آن چیزی نمیداند.
هوش مصنوعی: شحنه (نگهبان) پرسید: پدرت کجاست؟ به خوبی نشان بده تا درست او را پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: گفتند که او دو مو دارد و نامش این است و او را به این کوه مقام میدهند.
هوش مصنوعی: در کوچهای، غلامی به علامتی رسید و مردی با ظرافت و با دو موی خاص را دید.
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویرسازی از یک مرد با مو و ریشی به رنگ سیاه و سفید ارائه شده است. علاوه بر این، به نظر میرسد که در کنار او، پرندهی سیاهی نیز مشاهده میشود که با پرندهی سفیدی همنشین شده است. این توصیف ممکن است به تضادها و همزمانیهایی در زندگی اشاره کند.
هوش مصنوعی: فرستاده گفت که او وضعیت فرزند را توضیح داد و به سوالات پاسخ داد.
هوش مصنوعی: پس از بیان این موضوع، او گفت که این راز قدیمی را باز کن و فرزند نادان تو نیز نمیداند که باید از کجا شروع کند.
هوش مصنوعی: میگوید که او هم مانند پسرش از این راز نهانی چیزی نمیداند.
هوش مصنوعی: اما من پدری آگاه دارم که به فلان مسیر توجه میکند.
هوش مصنوعی: هرچند او هنوز جوان است، اما این موضوع نمیتواند دلیلی بر کهنسالی بیشتر از او در شهر باشد.
هوش مصنوعی: شاید اگر از او بپرسی، این صحبت را به فرشتگان ارائه دهد و زندگیاش را توضیح دهد.
هوش مصنوعی: شخصی را فرستاد تا از طرف او جوانی سرزنده و شاداب را درخواست کند، نه پیرمردی.
هوش مصنوعی: دختری با موهای تیره، قد بلند و خوشقامت، با ظاهری باوقار، با ادب و دارای سخنانی دلنشین.
هوش مصنوعی: دهانش با سیودو دندان سفید پر شده و موهای سر و ریشش را شانه کرده است.
هوش مصنوعی: شحنه (نظامی) داستانی را برای پادشاه نقل کرد و پادشاه از رفتار و کارهای آن سه مرد تعجب کرده بود.
هوش مصنوعی: میگوید از این ماجرا، که چقدر داستانش جالب و حیرتانگیز است و این سه مورد، عجیبتر از آنچه که تصور میشود، هستند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است کسی جوانتر از فرزند خود باشد؟ و چرا نوهای میتواند پیرتر از پسرش باشد؟
هوش مصنوعی: پدر گفت: «امیدوارم شاه جهان همیشه زنده بماند، چرا که ما در این ماجرا از زنان متضرر شدیم.»
هوش مصنوعی: زن پاک و خوشزبان و کاردان و مهربانی در زندگی من وجود دارد.
هوش مصنوعی: احوال و احساسات من را فقط خودم میدانم و همین حال و احوال، همراه و حامی من است و در غمهایم با من شریک است.
هوش مصنوعی: از آنجا که به دلایل مختلف از عمر خود لذت میبرم، نیازی به نگرانی ندارم و سرم پیر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: این پسرم همسری دارد که به نوعی با او هماهنگ است و به او بسیار وابسته است.
هوش مصنوعی: گاهی با هم صلح و صفا داریم و گاهی دچار تنش و درگیری میشویم. بعضی اوقات زندگی شیرین و دلپذیر است و بعضی وقتها تلخ و ناگوار.
هوش مصنوعی: به همین دلیل او از من پیرتر شده است، اما نه به خاطر کهنسالی، بلکه چون فرزندی دیگر دارد.
هوش مصنوعی: اما نوه از زن ناراحت است، هرچند که چیز زیادی نیست که زن ربوده باشد.
هوش مصنوعی: زن او فردی بیمزه و شوخیزن، بیادب و بدخلق است.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت درگیریها و ناآرامیها، وضعیت خانه به جایی رسیده که حس میشود مانند یک زندان تنگ شده است.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه ظلمی بر او روا شود، زن بیحیا به قدری بزرگتر و با تجربهتر از پدر و نیا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: شاه از داستان عجیب و جالبی خوشحال شد و به سمت آن موضوع روی آورد.
هوش مصنوعی: بگو اگر خبر داری از راز پنهان، که برایت مهم است که حقیقت را بگویی.
هوش مصنوعی: داستان این حقه و صندوق و جو چه طور است و چگونه این جو در آن قرار گرفته است؟
هوش مصنوعی: ای جو، به پنبهای زودرس! چه زیباست این جا، نه به اندازه بادام که دو مغز دارد.
هوش مصنوعی: ای دادگر! خوش بگذران روزها و شبها با بخشش و عدالت.
هوش مصنوعی: من از پدرانم یاد گرفتهام که در زندگی گاهی باید خاطرات و تجربیات خود را ثبت کنیم.
هوش مصنوعی: در کرمان، شخصی نیکوکار و پاکدل وجود داشت که از سلطنت و حکومت آسوده خاطر بود.
هوش مصنوعی: این بیت توصیفی از یک پادشاه است که هم قدرت دارد و هم به رعایت حقوق و نیازهای بندگان خود توجه میکند. او در کنار قدرت و حکمتش، بر اساس امید و ترس مردم را تحت حمایت خود نگهداشته و به آرامش جامعهاش کمک میکند.
هوش مصنوعی: هر کس که از ترس و نگرانی دور شد، امیدش به هدایت پادشاه و رهبر معطوف میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال حق و عدالت باشد، باید به نیرویی مهربان و بخشنده تکیه کند که به بیگناهان کمک میکند.
هوش مصنوعی: در زمان او، علم و دین در کنار یکدیگر وجود دارند و عقل تحت هدایت او کار میکند.
هوش مصنوعی: تربیت او میتواند دردهای سختی را درمان کند و سرپرستی او میتواند به مشکلات ناشی از نادانی رسیدگی کند.
هوش مصنوعی: کسی که به دلیل رفتار نیکو و زیباییهای اخلاقی دیگران، به تبعیت از آنها میپردازد، در واقع به سمت شخصیتهای والایی کشیده میشود. انسانها به سمت افراد با فضیلت و خوب خواهند رفت.
هوش مصنوعی: در روز دوشنبه، مسئله نادیده انگاشتن ظلم و ستم به شایستگی به دوش خود حمل میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دیگری گله یا شکایتی داشت، باید به دربار پادشاه میرفت و آن را مطرح میکرد.
هوش مصنوعی: برای چه مدتی یک روز کسی به حضورش رفت و درخواستش را در برابر او گذاشت؟
هوش مصنوعی: گفت ای پادشاه! به حرف من توجه کن و دهی از سایه خداوند بر من عطا کن.
هوش مصنوعی: من یک مزرعه را فروختم و خریدار در آنجا سکنی گزید.
هوش مصنوعی: ارزش آن زمین به حدی بوده که با آن یک کاخ نیز میتوان ساخت.
هوش مصنوعی: در زیر زمین، ظرفی پر از طلا پیدا شده و آن ظرف به مردم میگوید: بیایید و طلا را بردارید!
هوش مصنوعی: به او میگویم، این سرزمین و دنیایی که در آن هست، همه از آن توست و هر چه در آن نهفته است، متعلق به توست.
هوش مصنوعی: میگوید من خاک خریدم، نه طلا و نقره که به ثروتی بزرگ دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: شاه از خریدار زمین خواست تا بگوید که این گنج، متعلق به اوست.
هوش مصنوعی: میگوید که این باغ به من تعلق دارد، اما حقیقت این است که ارزش واقعی آن به دست فروشندهاش است.
هوش مصنوعی: وقتی شاه دید که آن مسئله سخت به راحتی حل شده و از آن دو نفر داستان عجیبی شنید، متعجب شد.
هوش مصنوعی: یک ظلمت سخت و نزاعی بزرگ وجود دارد، اما در این میان دو دل روشن و روحی بزرگ نیز هست.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در گیجی و سردرگمی به سر میبرم و به تفکر در این مورد مشغول شدهام.
هوش مصنوعی: به فروشنده گفت: ای کدخدای جهان، خدای چه چیزی به فرزندت عطا کرده است؟
هوش مصنوعی: دختر دوشیزهای به من گفت که روی زمین هیچ چیز ارزشمندی جز فرزندان نیست.
هوش مصنوعی: از دیگری همین ماجرا نیز به دست آمد که پسری برای او وجود دارد.
هوش مصنوعی: دختر آن شخص گنجی را به فرزند این شخص هدیه کرد و به او دلبسته شد.
هوش مصنوعی: او به شیوهای درست و عادلانه عمل کرد و حق هر خریدار و فروشنده را رعایت کرد.
هوش مصنوعی: دشمنان هنوز به داوری نرسیدهاند، اما هر دو توافق کردهاند که حکومت را بپذیرند.
هوش مصنوعی: در آن سال، محصولی که خریدار کاشت، جو بود و نتیجهی آن برداشت جو بود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از تأثیر عدالت شهریار و دو جوانمردی که نشانههای شجاعت و بزرگمنشی دارند، میتوان درسهایی گرفت.
هوش مصنوعی: دانه جو وقتی در مقیاس معین وزن میشود، ارزشی دارد که به اندازه مثقال خود مهم و با ارزش است.
هوش مصنوعی: زمانی که شاه این موضوع را دید، دستور داد تا نوشتهای از آن تهیه شود.
هوش مصنوعی: داستانی نوشته شد و کلمات را بر روی هم قرار دادند تا به آموزش مردم جدید کمک کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مردم باید آگاه باشند که در هر دورهای از زمان، قدرت و تأثیر خوب و درست یک پادشاه شایسته چگونه میتواند بر آنها اثر بگذارد.
هوش مصنوعی: سرنوشت و وضعیت زحمتکشان به کجا خواهد رسید! نیت خیر و خالص بودن به چه نتایجی خواهد انجامید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.