گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

زمانه کرد چو در بر شعار دین و وطن

شدند مردم مسکین شکار دین و وطن

به میر و کاهن روز نخست لعنت باد

کز آن دوگشت بپا یادگار دین و وطن

ز پیش گرسنگان بهر پاس عزت خویش

گریختند به پشت حصار دین و وطن

بر اختلاف خلایق بنای دولت خویش

نهاد هرکه نمود ابتکار دین و وطن

به خیر محض نباشد جهان ولیک افتاد

بشر به دام شرور از شرار دین و وطن

خدا نیای بشر بود و خاک مادر او

فغان ز قیم نااستوار دین و وطن