ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۲ - در ذم حاجی ارزن فروش گو، ز من بر حاجی ارزن فروش ارزنت را میفروشی میخرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
همچو آهن گشت و نداد ایچ خم
سوزنی چون دید با عیسی به هم
بخیه با روی او فکندش لاجرم
می شناسد پرده جان آن صنم
چون نداند پرده را صاحب حرم
چون ز پرده قصد عقل ما کند
تو فسون بر ما مخوان و برمدم
کس ندارد طاقت ما آن نفس
[...]
وقتها یک دم برآسودی تنم
قال مولائی لطرفی لا تنم
اسقیانی و دعانی افتضح
عشق و مستوری نیامیزد به هم
ما به مسکینی سلاح انداختیم
[...]
آرزومندم ولیکن کو قدم
در فراقت شد وجودم کالعدم
نامه وقتی مینوشتم پیش دوست
آتش این نوبت همیسوزد قلم
ای دریغا خواب کاو هر شب مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.