نهاده کشور دل باز رو به ویرانی
که دیده مملکتی را بدین پریشانی
دلا مکن گله از کس که خوار و زار شود
هر آن که شد چو تو سرگشته در هوسرانی
ز تار زلف سیاه تو روز مشتاقان
بود سیاهتر از روزگار ایرانی
به پاس هستی ایرانیان برآور سر
ز خاک نیستی، ای اردشیر ساسانی
ببین به کشور ایران و حال تیرهٔ او
که پست و خوار و زبون باد جهل و نادانی
بهار بندهٔ حق باش و پادشاهی کن
که بندگان حقیقت کنند سلطانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ویرانی و بدبختی کشور ایران اشاره دارد و به شخصیت اردشیر ساسانی فراخوانی میکند تا برای نجات مردم از وضعیت ناگوار فعلی اقدام کند. شاعر به نومیدی و فساد جامعه اشاره کرده و میگوید که هرگز نباید از کسی گله کرد، چرا که خود انسانها نیز در دام هوس و نادانی گرفتارند. از اردشیر خواسته میشود که به عنوان پادشاهی عادل و بنده حق، برای بهبود وضعیت کشور تلاش کند و بهار زندگی را به مردم بازگرداند.
هوش مصنوعی: کشور دل که به ویرانی دچار شده، باز هم مینگرد و اوضاع نابسامان آن سرزمین را میبیند.
هوش مصنوعی: ای دل، از کسی شکایت نکن، زیرا هر کسی که مانند تو در عشق و desires غرق شود، در نهایت حقیر و ناتوان خواهد شد.
هوش مصنوعی: تارهای زلف سیاه تو، روزی را که مشتاقان در آن به سر میبرند، از روزهای سخت ایرانیها هم تیرهتر کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود و زندگی ایرانیان، ای اردشیر ساسانی، از زمین بیحالی و ناامیدی سر بلند کن.
هوش مصنوعی: به کشور ایران نگاه کن و وضعیت ناگوار آن را ببین که به خاطر جهل و نادانی، در وضعیت پست و ذلت قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: بهار، خدمتگزار خداوند باش و بر تخت پادشاهی بنشین، چرا که بندگان حقیقت به تو احترام میگذارند و از تو تبعیت میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.