ای صبا رو به جانب تهران
دوستان را ز من سلام رسان
دوست گفتم ز گفت خود خجلم
دوستی رخت بست از طهران
همه مانند کبک در دی ماه
کرده سرها به زیر برف نهان
همه بیمعنیاند و ظاهرساز
همه دلمردهاند و چربزبان
همه لاقید و لاابالی و رند
همه بیمهر و بیوفا و جبان
همه بیعار و یاوهگوی و چکه
همه بیبند و بار وکجپالان
همه صوفی مذاق و ابنالوقت
همه کوفی نهاد و کافرسان
همه مظلومروی و ظالمخوی
همه مردمنما و دیو نشان
همگی مستعد خوشرقصی
خاصه گر دنبکی بود به میان
جملگی بیبهانه دوستفروش
همگی بیجهت ضعیف چزان
چون که آمد یکی بهانه به دست
ندهند آن زمان به شمر عنان
چون به دست آورند دستاویز
طی شود پایمردی و وجدان
دم از ایمان نمیزنند الا
اینکه باشد تقیه از ایمان
اتقوا من مواضع التهم است
همه را حرز جان و خط امان
اتقوا خواندهاند ولاتلقوا
همگی از حدیث و از فرقان
ذکرشان لایکلف الله است
همه از ضعف نفس و وسع فلان
در سخن جمله بوذر و مقداد
در عمل جمله ابنسعد و سنان
همه بدخواه پهلوی در دل
همه مداح پهلوی به زبان
همه هم شمر و هم امام حسین
تعزیتخوان و تعزیت گردان
خوانده خود را معلم اخلاق
لیکدر خلق و خوی چون صبیان
همه چون اصفهانیان قدیم
صد نفر زیر تیغ یک افغان
کسی انگشتان اگر ببرد
خود ببرند دست بر سر آن
ور نهد بر دهانشان کس مشت
خود بکوبند مشت بر دندان
خوی دارند جمله بر اغراق
به طریقی که شرح آن نتوان
گرکسی فسوهای دهد سر شب
ریدمانی شود سپیدهدمان
وگر آن فسوه ضرطهای گردید
انقلابی شود پدید از آن
شرح آن نیمضرطه با صد شکل
تا به سرحد رود دهان به دهان
همه یا ظالمند یا مظلوم
نیست حد وسط در آن سامان
معتدل نیست طبع طهرانی
یا کند گریه یا بود خندان
همه در خلق و خوی چون پشه
موذی و پرصدا و بی بنیان
گر رها سازیش پرد به هوا
ور نگهداریش سپارد جان
گاه لطفی کند فزون ز قیاس
گاه جوری کند برون ز بیان
نه در آن لطفهای او حکمت
نه بر این جورهای او برهان
گوییش دور شو از این لب بام
پس رود تا فتد از آنسوی بان
هنر او بود فراموشی
خواه از مهر و خواه از عدوان
جاهلست و از اوست جاهلتر
آنکه خواهد وفا از این یاران
با چنین مردمی چه می گذرد
برکسی کاوست مصلح ایران
درد این مردم مزخرف را
نیست جز مشت پهلوی درمان
یا دوایی ز نو نماید کشف
عیسی وقت، حضرت لقمان
ای حکیمی که نیست جز تو بری
دور از دوستان یکی انسان
بردی از یاد بنده را که تو نیز
هستی از آن بزرگ شارستان
یا مگر علم طب درین اوقات
ببرد حفظ و آورد نسیان
زیر کُرسی لَمیدهای که رسد
خبر مرگ من از اصفاهان؟
بعد از آن پای منقل وافور
لب کنی خشک و تر کنی مژگان
پس ز دلسوزی و وفا بندی
گنه مرگ من به این و آن
چون معاویهٔ لعین که نکرد
روز سختی حمایت از عثمان
چون که عثمان به زور شد کشته
تعزیتها گرفت آن شیطان
بر سر نیزه کرد پیرهنش
شد طرف با خلیفهٔ یزدان
تو هم ای حقهباز میخواهی
من شوم کشته در ته زندان
بعد از آن تعزی بپا سازید
بهر من جملگی ز خرد و کلان
غافل از اینکه شهربانی هست
واقف از این فریب و این دستان
نگذارد که ختم من گیرید
متفرق کند به زور آژان
اینقدر هم امیدوار نیم
به شما کو دور زمان
مشت باشد نمونهٔ خروار
ابر باشد نشانهٔ باران
بالله ار چشمتان شود پر اشگ
میکنید از عیال خود پنهان
که مبادا توسط کلفت
شود آن گریه نزد شحنه عیان
رفت اسباب خانهام بر باد
شصت تومان بهای یک تومان
خانه و باغ هم به فرع رود
بنده مانم به جای و یک تنبان
تو که بیپول نیستی آخر
از چه باغم نمیخری ارزان
ترسی ار باغ بنده را بخری
خانهات را کند عدو تالان
شعرهایی نوشتهام تازه
به سوی میر لشگر ایران
بردهام نام تو در آن اشعار
شو به نظمیه و بگیر و بخوان
خود تو بهتر ز هرکسی دانی
که نبوده است بنده را عصیان
گر ترا بهر دیدن رفقا
گذر افتاد در بهارستان
عرض اخلاق بنده را به رییس
یعنی آقای دادگر برسان
پس از آن افسر و فهیمی را
بده از من درود بی پایان
گو که دامانتان بگیرم سخت
روز محشر برابر میزان
گر شوم در بهشت نگذارم
در گشاید به رویتان رضوان
ور به دوزخ روم برم همراه
هر سه تن را به جانب نیران
گرچه بودید سالیان دراز
حق و ناحق، وکیل پارلمان
دوستان قدیم را دیدید
گه به منفی و گاه در زندان
با وجودی که داشتید خبر
از دل پاک شهریار جهان
جور کردید و باز ننمودید
قصهٔ من به حضرت سلطان
*
*
اینهمه طیبت است، حق داراد
همگی را ز چشم بد به امان
تا رسد فرودین پس از نوروز
تا که آذر بود پس از آبان
تا فساد مرا ره از صفرا
در تن مردم آورد یرقان
تنتان باد سالم از امراض
جانتان باد ایمن از حدثان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وضع ناگوار دوستان و جامعه خود در تهران اشاره میکند. او از خیانت، بیمهری و ظاهر سازی مردم شکایت دارد. دوستانش را مانند کبکهای پنهان شده در برف توصیف میکند و به بیمهر بودن، فرصتطلبی و بیوفاییشان اشاره میکند. شاعر به تضاد در گفتار و کردار مردم اشاره میکند و از نفاق و دورویی آنها مینالد.
او همچنین به حسرت نشستن و سرگرمیهای بیمحتوا، از جمله رقص و شادیهای بیدلیل اشاره میکند و به بیتوجهی به مسائل اخلاقی و اجتماعی انتقاد میکند. در نهایت، شاعر از درد مردم و بیوفاییهای موجود برمیآشوبد و به یادآوری از وضعیت نابسامان جامعه خود میپردازد.
شاعر این همه را در قالب شعری فاخر و تند بیان میکند و در پایان با دعا برای سلامت جامعه و مردمانش خاتمه میدهد.
هوش مصنوعی: ای نسیم، به سمت تهران برو و از طرف من سلامی به دوستانم برسان.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، از صحبتهای خودم خجالت میکشم. دوستیام از تهران رفته است.
هوش مصنوعی: همه مثل کبک در ماه دی، سرهایشان را زیر برف پنهان کردهاند.
هوش مصنوعی: همه انسانها ظاهراً بیمحتوا و سازندهی ظواهرند و در باطن، دلیخور و ناراضی هستند، اما در عوض، رفتار و گفتار شیرینی از خود بروز میدهند.
هوش مصنوعی: همه نادیدهان و بیتوجه، همه از محبت و وفا بیبهره و ترسو هستند.
هوش مصنوعی: همه بیتوجه و در حال حرفهای بیاساس هستند و هیچ محدودیتی ندارند، به شکلی که در رفتارشان آشفتگی و کجروی دیده میشود.
هوش مصنوعی: همهٔ عارفان و بزرگانی که در این دنیا هستند، در واقع از یک نوع طعم و ذائقه برخوردارند و همچنان که در زمانهٔ خود سلوک میکنند، در حقیقت به سرزمین کوفه و کفر کشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: همه با چهرهای زیبا و دلپذیر، اما در باطن دارای ویژگیهای ظالم و تبهکار هستند. این نشاندهنده این است که انسانها ممکن است ظاهر خوبی داشته باشند اما در درونشان ویژگیهای منفی و شیطانی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: همه به رقصیدن علاقهمندند، بهخصوص اگر در وسط جمع، نوازندهای با دنبک باشد.
هوش مصنوعی: همه بدون هیچ دلیلی دوستانه رفتار میکنند و همگی به طور بیدلیل ضعیف و ناتوان به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی بهانهای پیش میآورد، دیگر اجازه نمیدهند که او اختیار را به دست بگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که به وسیلهای برای دستیابی دست پیدا کنند، دیگر شجاعت و وجدان در کار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: افراد تنها زمانی از ایمان خود سخن میگویند که چیزی به نام تقیه وجود داشته باشد و به نوعی حفاظت از وجودشان به حساب آید.
هوش مصنوعی: از خطرات و مشکوکاتی که از آنها اتهام میآید دوری کنید. همه باید در برابر این مسائل مراقب باشند و خود را در امان نگه دارند.
هوش مصنوعی: از شنیدن پیامها و آیات الهی پرهیز کنید و همه چیز را از سخنان و آموزههای دین یاد بگیرید.
هوش مصنوعی: نام و یادشان به اندازه توانایی و قدرت انسانهاست و از روی ناتوانی و کمبود خودشان است.
هوش مصنوعی: در کلام، همه مانند بوذر و مقداد هستند که افراد بزرگ و نیکوکارند، اما در عمل، همه شبیه ابنسعد و سناناند که شاید در کارها و رفتارهایشان با همخوانی ندارند.
هوش مصنوعی: همه افراد دشمن و بدخواه در دل خود به دنبال نقشههایی علیه پروپالند، اما در ظاهر و به زبان از او تعریف و تمجید میکنند.
هوش مصنوعی: همه به عنوان عزادار و همچنین به عنوان امام حسین، در مراسم سوگواری شرکت کنند و به یکدیگر تسلیت بگویند.
هوش مصنوعی: معلم اخلاق خود را میخوانند، اما در رفتار و منش مانند کودکان هستند.
هوش مصنوعی: همه مانند اصفهانیهای قدیم هستند که در برابر یک افغان، صد نفر در معرض خطر قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگر کسی انگشت کسی را قطع کند، خود او نیز باید با عواقب عملش روبرو شود و مجازات شود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دهان آنها دست بزند، آنها هم با مشت بر دندان خود خواهند کوبید.
هوش مصنوعی: همه آنها به شکلی اغراقآمیز رفتار میکنند که نمیتوان به راحتی آن را توضیح داد.
هوش مصنوعی: اگر کسی نسبت به دیگری بدی و سخن ناخوشایند بگوید، در نهایت او خود دچار پشیمانی و عذاب وجدان خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر آن فساد و بینظمی ادامه پیدا کند، احتمالاً یک تغییر و انقلاب به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: توضیح و تشریح آن نیمضرطه با صد شکل و صورت مختلف، تا اینکه کلام به تدریج و از دهانی به دهان دیگر منتقل شود.
هوش مصنوعی: در جامعهای که در آن زندگی میکنیم، انسانها یا در موقعیت ظلم قرار دارند یا در موقعیت مظلومیت. هیچ وضعیت میانهای بین این دو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: طبع افرادی که اهل تهران هستند، به گونهای نیست که همیشه در حالت متعادلی قرار داشته باشند. یا بسیار غمگین و در حال گریه هستند یا اینکه خیلی شاد و خندان.
هوش مصنوعی: همه انسانها از نظر رفتار مانند پشهای هستند که مزاحم و پر سر و صداست و هیچ پایه و اساسی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر او را آزاد کنی، مانند پرندهای به پرواز در میآید؛ اما اگر نگهداری، جانش را به تو خواهد سپرد.
هوش مصنوعی: گاهی لطف و محبت شخصی بیشتر از آنچه که تصور میشود، نمایان میشود و گاهی هم رفتارش به گونهای است که از توصیف و بیان فراتر میرود.
هوش مصنوعی: نه در مهربانیهای او دلیلی میبینم، نه در این بیعدالتیهای او توجیهی پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: برو دور از لبه بام، زیرا ممکن است بیفتی و از طرف دیگر به زمین بیفتی.
هوش مصنوعی: او به گونهای هنرمندانه میتواند فراموش کند، چه عشق باشد و چه ظلم.
هوش مصنوعی: ندانمکاری و حماقت آن کسی است که انتظار دارد از این دوستان وفاداری ببیند.
هوش مصنوعی: چطور میتوان با چنین افرادی که در جامعه هستند، به کسی که میخواهد اوضاع ایران را اصلاح کند، کمک کرد یا کاری انجام داد؟
هوش مصنوعی: درد این مردم بیمعنی است و تنها راه درمان آن، زور و قدرت است.
هوش مصنوعی: یا دارویی نو پیدا میشود که مانند معجزهای از عیسی کار کند و مشکلات را درمان کند، مانند حکمت لقمان.
هوش مصنوعی: ای حکیمی که غیر از تو کسی را دور از دوستان نمیشناسد، تو تنها یک انسان هستی.
هوش مصنوعی: تو از یاد من رفتی و این در حالی است که تو نیز بخشی از آن شهر بزرگ هستی.
هوش مصنوعی: شاید علم پزشكی در این زمانها باعث شده که حافظه ضعیف شود و فراموشی بر ذهنها حاکم گردد.
هوش مصنوعی: آیا در زیر کرسی نشستهای که از مرگ من خبری از اصفهان به تو برسد؟
هوش مصنوعی: پس از آن، نشسته کنار منقل و وافور، با لبهایت، چشمهای خود را خشک و تر میکنی.
هوش مصنوعی: به خاطر دلسوزی و وفاداری، در زندگی به گناه مرگم به این و آن وابسته شدهام.
هوش مصنوعی: شبیه به معاویهی بدذات که در روزهای سخت از عثمان حمایت نکرد.
هوش مصنوعی: زمانی که عثمان به زور کشته شد، آن شیطان شروع به ابراز تسلیتها کرد.
هوش مصنوعی: پیرهن او بر روی نیزه قرار گرفت و به عنوان نشانهای به خلیفهٔ یزدان معرفی شد.
هوش مصنوعی: تو نیز ای فریبکار، قصد داری مرا به جایی بکشی که در اعماق زندان گرفتار شوم.
هوش مصنوعی: پس از آن برای من عزاداری برپا کنید، از کوچک و بزرگ همه همراهی کنید.
هوش مصنوعی: بی خبر از اینکه مأموران امنیتی از این فریب و این دسیسه آگاهی دارند.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که اجازه ندهید که پایان کارتان تحت تأثیر دیگران قرار گیرد و به زور آنها نتوانند شما را از هم بپاشند. یعنی باید در برابر فشارها و مشکلات ایستادگی کنید و به هدف خود ادامه دهید.
هوش مصنوعی: به اندازهای که به شما امیدوار باشم، نیستم، چون زمان به دوری و سختی گذشته است.
هوش مصنوعی: یک مشت بهعنوان نمونهای از مقدار زیاد، و ابر بهعنوان نشانهای از بارش باران است.
هوش مصنوعی: اگر چشمان شما پر از اشک شود، آن را از خانوادهتان مخفی میکنید.
هوش مصنوعی: مبادا که آن گریهات به خاطر دیده شدن توسط سرباز مورد توجه قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: اسباب و وسایل خانهام به باد رفتهاند و فقط شصت تومان هزینهای است که برای یک تومان دچار خسارت شدهام.
هوش مصنوعی: خانه و باغ بهعنوان چیزهای فرعی و کماهمیت به حساب میآیند، اما من به عنوان بنده، در اینجا مانند یک شخصی هستم که تنها یک شلوار تنش است و به چیزهای مادی اهمیت نمیدهم.
هوش مصنوعی: تو که پول کافی داری، چرا از من باغی را که به قیمت ارزان فروخته میشود، نمیخری؟
هوش مصنوعی: اگر از باغ بنده ترسی داشته باشی، دشمن خانهات را غارت خواهد کرد.
هوش مصنوعی: شعرهایی تازهنفس نوشتهام برای فرماندهی سپاه ایران.
هوش مصنوعی: من نام تو را در آن اشعار نوشتهام، پس به نظم بیفت و آنها را بگیر و بخوان.
هوش مصنوعی: تو خود بهتر از هر کس میدانی که من هیچگاه نافرمانی نکردهام.
هوش مصنوعی: اگر در بهار به ملاقات دوستانت بروی و از باغی عبور کنی،
هوش مصنوعی: لطفاً به آقای دادگر بفرمایید که من احترام و ادب خود را نسبت به ایشان ابراز میکنم.
هوش مصنوعی: پس از آن به افسر و فهیمی سلامی از طرف من با آرزوی دوستی و مهربانی منتقل کن.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم روز قیامت با شدت دستتان را بگیرم و در برابر تزادگاه به قضاوت بگذارم.
هوش مصنوعی: اگر به بهشت بروم، اجازه نمیدهم در را بر روی شما باز کنند، ای رضوان.
هوش مصنوعی: اگر به جهنم بروم، با خودم هر سه نفر را نیز به سمت نابودی میبرم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سالهای طولانی در مسائل حق و ناحق فعالیت داشتهاید، وکیل عرصه پارلمان هستید.
هوش مصنوعی: دوستان قدیم را دیدید که گاهی در شرایط ناخوشایند و گاهی در زندان به سر میبرند.
هوش مصنوعی: با اینکه از دل پاک پادشاه جهان آگاه بودید.
هوش مصنوعی: شما بر من ظلم کردید و دوباره داستان من را به درگاه سلطان نشان ندادید.
هوش مصنوعی: شما تا سپتامبر 2023 بر روی دادهها آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: این همه خوبی توست که خداوند همه را از چشم زخم محفوظ بدارد.
هوش مصنوعی: زمانی که فروردین به پایان میرسد، آذر فرا میرسد و این دوره بعد از آبان است.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که ناامیدی و فساد میتواند به وجود بیماریها و مشکلاتی همچون زردی در جسم انسانها منجر شود. در واقع، اگر روح و روان انسان درگیر فساد شود، میتواند به سلامت جسم آسیب بزند و عوارض ناگواری به بار آورد.
هوش مصنوعی: بدنتان از بیماریها در امان باشد و جانتان از حوادث محفوظ بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد کن: زیرت اندرون تن شوی
تو برو خوار خوابنیده، ستان
جعد مویانت جعد کنده همی
ببریده برون تو پستان
پیر فرتوت گشته بودم سخت
[...]
آمد ای شاه دوش ناگاهان
فیلسوفی به نزد من مهمان
پاک چون رای تو ز دوده سخن
تیز چون تیغ تو گشاده زبان
گفت با من زهر دری و شنید
[...]
جاودان شاد باد شاه جهان
دولت او قوی وبخت جوان
تندرستیش باد و روزبهی
کامکاری و قدرت و امکان
همچو دلها بدوفروخته باد
[...]
امهات و نبات با حیوان
بیخ و شاخند و بارشان انسان
بار مانند تخم خویش بود
سر بیابی چو یافتی پایان
چون سخنگوی بود آخر کار
[...]
ای ببالا بلای آزادان
آرزوی دلی و رنج روان
تنم از عشق تو نوان و نزار
دلم از رنج تو نژند و نوان
آرزوی جوان و پیری تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.