ای پزشکی خطت رسید به من
چون به یعقوب پیر، پیراهن
خطی آنجا نبشته دیدم نغز
که شد از آن دو چشم من روشن
شیوهٔ میر و شیوهٔ درویش
هر دوان درتنیده در یک فن
چون دو رنگ بدیع در یک گل
چون دو جان عزیز در یک تن
به لطیفی یکی لطیف غزال
به بدیعی یکی بدیع وثن
گفته در هر نکت هزار مثل
خفته در هر مثل هزار سخن
از جزالت تنیده یک به دگر
سخنان همچو حلقهٔ جوشن
نثر با نثر پنجه در پنجه
نظم با نظم دست درکردن
شیر فکر مرا به دام آورد
نیروی آن غزال شیر اوژن
گویی آمد یکی پزشک از پارس
از برای عیادت دل من
مانده در شهر اصفهان محبوس
اصفهان گشته چاه و من بیژن
نه منیژه که باشدم غمخوار
نه تهمتن که داردم ایمن
هست بند من از غم و احزان
بود اگر بند بیژن از آهن
بند آهن شکسته گردد لیک
نشکند بندگرم وقفل حزن
من و جفت و سه دختر و دو پسر
هفت دلخسته همچو عقد برن!
من به زعم کسان گنهکارم
چیست آیا گناه کودک و زن!
نه یکی آیدم به پیرامون
نه کسی گرددم به پیرامن!
چون گروه جذامیان شدهایم
مانده از دوست رانده از دشمن!
خانهام شد به شهر ری ویران
زیر برف ویخ دی و بهمن
که خدا خانهاش خراب کناد
آنکه زو شد خراب خانهٔ من
بهمن و دی چو دشمنان دگر
سر برآوردهاند از مکمن
هرکه را پادشه ز چشم افکند
گو به کس چشم دوستی مفکن
خوردهام من به عهد شه سوگند
پیش فرمان قادر ذوالمن
کرده با دست خود سجل که مدام
پای ننهم برون ز عهد کهن
نشکنم عهد شاه را که نهند
لقب من بهار عهدشکن!
پاس مشروطه و تعهد شاه
حفظ قانون و راه و رسم سنن
نگسلم مهر، گو رگم بگسل
نشکنم عهد، گو سرم بشکن
شاه مشروطه مرد در غربت
گشت جانش رها ز رنج و محن
پهلوی پادشه شده است و بدو
جز به نیکی نبرد باید ظن
قدرت اوست برتر از قانون
هرچه خواهد دلش توان کردن
گر کشد ور رها کند، شاید
کش به پیش است تاج و تیغ و کفن
دشمنانش قرین باد افراه
دوستانش قرین پاداشن
«نه مرا باتکاب او پایاب»
«نه مرا با گشاد او جوشن»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نغز حاکی از احوالات روحی و عاطفی شاعر است که به عشق و دردهای وجودی خود میپردازد. او با استفاده از تمثیلها و صنایع ادبی، احساسات و افکار خود را درباره عشق، تنهایی و ناملایمات زندگی بیان میکند. شاعر خطاب به پزشکی مینویسد که به کمک او آمده و به نوعی از او برای دلنگرانیاش یاری میطلبد. او همچنین از ویرانی خانهاش و غم و اندوهی که مانند زنجیر او را محصور کرده سخن میگوید. در ادامه به تعهداتش نسبت به قانون و اخلاق اشاره میکند و به مشروطه و عهد خود با شاه اشاره دارد، که به رغم شرایط سخت و خطرات surrounding، همچنان بر پایبندی به این عهد اصرار دارد و از حوادث و دشمنان به تلخی یاد میکند. در نهایت، احساس تنهایی و جدایی همگی را تحت تأثیر قرار میدهد و نمایانگر عدم امنیت و احساس بیپناهی اوست.
هوش مصنوعی: شما به من که دلبستهام، مانند پیراهنی که به یعقوب پیر رسید، کمک کردید. این اشاره به محبت و توجه شما دارد که برای من بسیار ارزشمند است.
هوش مصنوعی: در جایی نوشته ای زیبا دیدم که باعث روشنایی چشمهای من شد.
هوش مصنوعی: طریقه و سبک زندگی خواص و عوام، هر دو در یک هنر و مهارت گنجانده شده است.
هوش مصنوعی: دو رنگ زیبا در یک گل مانند دو جان گرانبها در یک بدن هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت هنر و طبیعت اشاره دارد. تصویر زیبای یک غزال که نمادی از لطافت و زیبایی است، در کنار تجلیاتی از هنرهایی که تازه و بدیع هستند، به نمایش گذاشته شده است. در واقع، این دو تصویر به هم پیوستهاند و نشاندهنده ارتباط میان زیباییهای طبیعی و هنرهای انسانی هستند.
هوش مصنوعی: در هر نکتهای که بیان میشود، هزار مفهوم نهفته است و در هر مفهوم نیز هزار سخن دیگر وجود دارد.
هوش مصنوعی: سخنان به زیبایی و استحکام به یکدیگر متصل شدهاند، مانند زنجیری که از حلقههای محکم و منظم تشکیل شده است.
هوش مصنوعی: یعنی در نثر، نثر و در نظم، نظم به مبارزه میپردازند و هر کدام سعی دارند بر دیگری غلبه کنند.
هوش مصنوعی: فکر من مانند شیری قوی و قدرتمند است که به تله افتاده و نیروی آن مانند غزالی است که زیبایی و لطافتی خاص دارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که یک پزشک از سرزمین پارس برای معاینه و درمان دل من آمده است.
هوش مصنوعی: در شهری به نام اصفهان گرفتار شدهام و مانند بیژن در چاهی محبوس هستم.
هوش مصنوعی: نه من مانند منیژه هستم که در دشواریها، یار و همدرد باشم و نه مانند تهمتن هستم که در امنیت و آرامش به سر برم.
هوش مصنوعی: بند من از غم و ناراحتی ساخته شده است، اما اگر بند بیژن از آهن باشد.
هوش مصنوعی: اگرچه زنجیر آهنی میتواند شکسته شود، اما زنجیر احساسات و قفل اندوه هرگز نمیتواند به آسانی شکسته شود.
هوش مصنوعی: هفت نفر دلگیر و ناراحت هستیم، من و همسرم و سه دختر و دو پسر، که مانند عقدی ناامید به هم پیوستهایم.
هوش مصنوعی: به نظر برخی افراد، من گناهکار هستم، اما آیا میتوان گناه کودک و زن را توجیه کرد؟
هوش مصنوعی: من نه تنها به دور کسی میگردم و نه کسی به دور من میچرخد.
هوش مصنوعی: ما همچون جذامیان شدهایم، نه از دوستان چیزی داریم و نه از دشمنان.
هوش مصنوعی: خانهام در شهر ری زیر برف و یخ روزهای دی و بهمن خراب شده است.
هوش مصنوعی: ای کاش خداوند خانهی کسی را ویران کند که باعث ویرانی خانهی من شده است.
هوش مصنوعی: هوا در بهمن و دی، مانند دشمنان دیگر، دوباره خود را نشان داده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که مورد توجه پادشاه باشد، نباید به کسی دیگر چشم دوستی بیندازد و به او محبت کند.
هوش مصنوعی: من به عهد و پیمان شاه قسم خوردهام که پیش فرمان و قدرت خداوندگار مطلق باشم.
هوش مصنوعی: با دستان خود، نام و نشانی ثبت کردهام که هرگز از یادآوری گذشتهها خارج نشوم و پا نگذارم بر آستانهی فراموشی گذشتههای دور.
هوش مصنوعی: عهد و پیمان پادشاه را نمیشکنم، چون نمیخواهم نامم را به عنوان کسی که عهدشکن است برسانند.
هوش مصنوعی: شاه باید به قوانین و آداب و سنن احترام بگذارد و متعهد به حفظ اصول مشروطه باشد.
هوش مصنوعی: هرگز محبت و عشق خود را از دست نمیدهم، حتی اگر این عشق باعث شود که رگ قلبم پاره شود. همچنین هرگز پیمان و قرارداد خود را نمیشکنم، حتی اگر سرم خرد شود.
هوش مصنوعی: شاه مشروطه در غربت به دنیا آمد و جانش از رنجها و مصیبتها آزاد شد.
هوش مصنوعی: پهلوی پادشاه شده و جز به خوبی نباید به او فکر کرد یا قضاوت کرد.
هوش مصنوعی: توانایی او فراتر از هر قانونی است و او میتواند هر آنچه بخواهد به راحتی انجام دهد.
هوش مصنوعی: اگر او را بکشند یا رهایش کنند، شاید در جلوتر از این، تاج و شمشیر و کفن وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: دشمنان او مانند بادی بیفایده هستند، در حالی که دوستانش به پاداش و خوب rewards نزدیکند.
هوش مصنوعی: من نه به پایبندی او نیاز دارم و نه به حفاظت و ایمنی که او فراهم میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست بر خواجه پیچیده رفتن
راست چون بر درخت پیچد سن
این عجبتر که: می نداند او
شعر از شعر و خنب را از خن
آمد آن نو بهار توبهشکن
بازگشتی بکرد توبهٔ من
دوش تا یار عرضه کرد همی
بر من آن عارض چو تازه سمن
گفت وقت گل است باده بخواه
[...]
شب آخر شد از جهان شب من
که نگرددش روز پیرامن
بست صورت مرا چو در پوشید
شب تیره سیاه پیراهن
که بر اطراف چرخ زنگاری
[...]
آمد آن تیر ماه سرد سخن
گرم در گفتگوی شد با من
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
نه مرا با تکاب او پایاب
[...]
هر که چون کاغذ و قلم باشد
دو زبان و دو روی گاه سخن
همچو کاغذ سیاه کن رویش
چون قلم گردنش به تیغ بزن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.