ای خفته درین خاکدان رباط
چون طفل فروبسته در قماط
تا چند نشینی به آب وتاب
ای خواجه درین خاکدان رباط
زود است که بینی به جز کفن
بیداد نبود هیچ در بساط
باله که گذشتن نشایدت
روز دگر از روزن خیاط
بیطاعت ایزد چه گونهای
با جسم نحیف و پل صراط
مرگ است چو کلب عقور و ما
سرگرم به موشیم چون قطاط
چون برق، ربیع از پی ربیع
چون باد، شباط از پی شباط
عمر است که میبگذرد ز ما
ما خفته و آسوده در نشاط
برخیز و بکن فکری ای بهار
زان پیش که خاکت شود ملاط
شد قافله، بیدار شو ز خواب
ای خفته درین خاکدان رباط
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.