گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

چون پای خرد خرد نهادی به لاله‌زار

خوبان بخند خندکشندت میان کار

زان خردخرد، خورده شوی در شکارشان

کان خند خند، خندهٔ شیرست بر شکار

الوان رنگ رنگ فرو هشته از یمین

خوبان طرفه طرفه‌، روان گشته از یسار

زان رنگ رنگ، رنگ شوی درخم فریب

زان طرفه طرفه‌، طرفه درافتی به دام یار

زلفان حلقه حلقه‌، به دل‌ها زند ترنگ

صهبای جرعه جرعه‌، ز سرها برد خمار

زان حلقه حلقه‌، حلقهٔ مارست شرمگین

زان جرعه جرعه‌، جرعهٔ زهر است شرمسار

تفریح توده توده‌؛ ز پیش نظر دوان

تحریک دسته دسته‌، به پای هوس نثار

زان توده توده‌، تودهٔ ثروت شود تباه

زان دسته دسته‌، دستهٔ اسکن شود بخار!

آوخ که نرم نرم‌، حریفان نادرست

گیرند گرم گرم‌، ترا نیز در کنار

زان نرم نرم‌، نرم کند دنده‌ات مرض

زان گرم گرم‌، گرم شوی با بلا دچار

گیرند دفعه دفعه‌، زنان تنگ در برت

وز بوسه دانه دانه‌، کنندت گهر نثار

زان دفعه دفعه‌، دفعه کشد بر سرت بلا

زان دانه دانه‌، دانه زند بر تنت هزار

امراض گونه گونه کند بر تنت هجوم

و املاح‌، شیشه شیشه کشد در برت قطار

زان گونه گونه‌، گونهٔ سرخت شود تباه

زان شیشه شیشه‌، شیشه ی عمرت شود فکار

سفلیس جسته جسته کند درتنت نفوذ

سوزاک رفته رفته زند بر سرت فسار

زان جسته‌ جسته‌، جسته و ناجسته منفعل

زان رفته رفته‌، رفته و آینده شرمسار

ادرار قطره قطره چکد از سر قضیب

ادبار، لکه لکه فتد درته ازار

زان قطره قطره‌، قطرهٔ زهرت چکد به کام

زان لکه لکه‌، لکهٔ ننگ آیدت به کار

از درد، لحظه‌لحظه بریزی به رخ سرشگ

کزتنت لقمه لقمه خورد چنگ روزگار

زان لحظه لحظه‌، لحظهٔ عمر عزیز تلخ

زان لقمه لقمه‌، لقمه ی آمال ناگوار

زر داده مشت مشت به داروگر و طبیب

وافتاده پایه پایه ز قدر و ز اعتبار

زان مشت‌مشت‌، مشت‌تو نزدیک‌خلق‌باز

زان پایه پایه‌، پایهٔ افلاست استوار

هر روز پرده پرده تنت کاسته ز رنج

هر صبح کاسه کاسه دواکرده زهرمار

زان پرده پرده‌، پردگیان تو مویه گر

زان کاسه کاسه‌، کاسهٔ عمر تو مویه دار

جفت تو زار زار، بدرد تو مبتلا

زهدانش شرحه شرحه و اندام نابکار

زان زار زار، زار بگرید بر او پدر

زان شرحه شرحه‌، شرحه دل مام داغدار

فرزند قطعه قطعه برآرندش از رحم

ماماش‌، پنج پنج و اطباش‌، چار چار

زان قطعه قطعه‌، قطع‌شده مام رانفس

زان پنج‌پنج‌، پنجه به‌خون جنین‌، نگار