گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شیخ بهایی

با دف و نی، دوش آن مرد عرب

وه! چه خوش می‌گفت، از روی طرب:

أَیُّهَا الْقَوْمُ الَّذی فِی‌ الْمَدْرِسَه

کُلُّ ما حَصَّلْتُموهُ وَسْوَسَه

فِکْرُکُم اِنْ کانَ فی غَیْرِ الْحَبیب

ما لَکُم فِی‌ النَّشْاَةِ الْاُخْریٰ نَصیب

فَاغْسِلوا یا قَوْمِ عَن لَوْحِ الْفُؤاد

کُلَّ عِلْمٍ لَیْسَ یُنْجی فِی‌ الْمَعاد

ساقیا! یک جرعه از روی کرم

بر بهائی ریز، از جام قدم

تا کند شَقّْ، پردهٔ پندار را

هم به چشم یار بیند یار را