آوردهاند که در زمان حضرت رسول علیه الصلاة و السلام، یکشب پس از نماز خفتن، چهار کس از غیر ملت بر در مسجد آمدند و گفتند که ما بندهییم از بندگان خدا، آیا کسى باشد که ما را امشب جاى داده و چیزى بدهد تا ساکن شده و بمانیم؟. حضرت فرمودند که اى مردمان ایشان را دریابید. پس بعضى از مردمان حاضرین سه نفر از آنها را بخانههاى خود بردند و یک نفر را حضرت رسول علیه الصلاة و السلام برداشته بخانه برد و در اطاقى که مردم صحبت میداشتند بنشانید و از براى آن مرد کاسهى آشى بردند و خدمه آن حضرت که کاسه را برده بودند در خانه را بسته بودند و آن مرد چون گرسنه بود آش بسیارى خورده و خوابیده بود، نیمهى شب بول و سنگینى معده بر او غالب شده از خواب بیدار گشته هر چند جهد و سعى کرد راهى نیافت و ضبط خود را هم نتوانست و آن فرشهاى اطاق را بغایت ملوث کرد و چون صبح شد از خجالت بگریخت. پس از آن جماعتى بخدمت آن حضرت آمدند و چون حضرت بر سجادهى نماز تشریف داشتند آنان بآن خانه آمدند که شب آن مرد مهمان در آن بود، دیدند که فرشهاى آنخانه ملوث بنجاست است لهذا زبان بلوم و کنایه گشادند و میگفتند که این چه قسم مهمان بوده که حضرت بخانه آورده و چنین خرابى کرده؟ قضا را بخاطر آن مرد رسید که مادام این عمل و خرابى نمودهیى بیا و برگرد و ببین تا چه روى داده، پس از این فکر بدر خانهى رسول خدا ببهانه آنکه چیزى گم کرده آمد و در آن اثناء حضرت هم از نماز فارغ شده بود شنید که اصحاب در باب آن عمل شکایت میکنند. حضرت از گفتگوى آنها تبسمى فرمود و گفت که باک نیست و ضرر ندارد آن مرد در پشت در بود و میشنید که اصحاب چه میکنند. پس رسول اللّه علیه السلام ابریق طلب فرمود و بدست مبارک خود آن فرشها را بشست! چون آن مرد چنین دید صبر کرد تا آن فرشها شسته شد، بعد از آن به اندرون آمد و گفت: یا رسول اللّه از خجلت خود معذرت میطلبم، و ملتمسم که کلمهیى بمن بیان و تعلیم فرمائى تا مسلمان شوم؟. حضرت کلمهیى چند بیان فرمود و آن مرد همان ساعت بشرف ایمان و اسلام مشرف گردید. پس اى موش؟ در مهمان دارى برکت و شرافت بسیار است، خواستم تا تو را قسمتى باشد و اگر نه بنده حالا اعتکاف ده روزه دارم و احتیاجى بمهمانى نیست ولکن میدانم اینها که تو میگوئى همه مکر و تزویر میباشد و در خانهى شما بیمارى نیست و دروغ میگوئى. اگر دلت مشوش است مشورت کن که در مشورت نفع بسیار است، زیرا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم در باب مشورت تأکید بسیار فرموده است و میباید شخص در هر امرى مشورت کند تا که دغدغه در امور نداشته باشد و بآنچه مشورت راه دهد عمل نماید. موش با خود گفت که خوب بهانه یافتهیى! بگو که بخانه میروم و مشورت مینمایم و باز میآیم. پس از این موش متوجه خانه شد و بعد از ساعتى بیرون آمد و گفت. اى شهریار چکنم؟ از خجالت و شرمندگى شما نمىتوانم سر برآرم. گربه گفت: از چه جهت؟. موش گفت: بواسطهى آنکه مشورت کردم راه نداد و میترسم اینکه در خاطر شما بگذرد که بنده دروغ گفته باشم. گربه گفت: اى موش با که مشورت کردى؟ با تسبیح یا بقرآن یا بکتب مختلفه یا بقرعه یا با دانشمندان یا با زنان؟. چون موش دریافت که گربه در این باب دقت و اهتمام مینماید تا که او را دروغگو در آورد، با خود گفت که اگر بگویم با تسبیح، خواهد گفت که در حضور من استخاره کن، و اگر بگویم با قرآن، گوید که تو قرآن چه دانى، و اگر بگویم با کتاب، گوید که در کتابهاى دیگر مشورت و استخاره اعتبار ندارد، و اگر بگویم با دانشمندان، گوید دانشمند در خانه تو کجاست؟ پس اولى آنست که گویم با زنان کردهام و او قبول ننموده، لهذا باید بگویم در حدیث واقع است که هر گاه کسى خواهد که مشورت کند، چنانچه کسان دانشمندى نباشد با مشورت باید کرد تا چه روى بنماید! پس گربه گفت: اى نابکار کذاب! این روایت درست و صحیح نیست. موش گفت: از چه جهت؟. گربه گفت: باین جهت که زنان بکنه کارها نرسیدهاند و اگر تو را گفتهاند که مهمانى نیاور، تو را باید که مهمانى کنى و موافق حدیث آنست که باید بر عکس آن کار کنى و من تو را خبر دهم که هر کس بر عکس قول زنان کار نماید در دنیا و آخرت صرفه کند. و از آن جمله اینست:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در زمان حضرت رسول (ص)، چهار نفر از غیرمسلمانان به درِ مسجد آمدند و درخواست مهمانی کردند. حضرت پیامبر (ص) یکی از آنها را به خانهاش دعوت کرد و به او غذایی داد. آن مرد به دلیل گرسنگی زیاد، در خانه دچار مشکل شد و شب را با تلخی گذراند. صبح روز بعد، دیگران از این اتفاق صحبت کرده و به پیامبر (ص) شکایت کردند. حضرت با آرامش گفت که چیزی نیست و خود، فرشها را شست. آن مرد از خجالت به حضرت نزدیک شد و خواست که مسلمان شود و حضرت نیز به او کلام شهادت را آموزش داد.
داستان ادامه مییابد و موش که درگیر موضوعی است به گربه میگوید که از خجالت نمیتواند سر بلند کند. گربه از او میپرسد که با چه کسی مشورت کرده که باعث چنین حس خجالت شده. موش در پاسخ به دقت گربه فکر میکند و متوجه میشود که باید به طریقی جواب دهد که گربه نتواند او را به دروغگویی متهم کند.
این داستان به طور کلی بر اهمیت مهماننوازی، عذرخواهی و مشورت تأکید دارد و نشان میدهد که چگونه میتوان با خجالت مواجه شد و از آن درس آموخت.
هوش مصنوعی: در زمان پیامبر اسلام، در یک شب بعد از نماز، چهار نفر از غیر مسلمانان به مسجد آمدند و خواستند جایی برای اقامت شبانه و کمکی تهیه کنند. پیامبر به مردم گفتند که به آنها کمک کنند. برخی از حاضرین سه نفر از آنها را به خانههای خود بردند و یکی را نیز پیامبر به خانه برد. او در اتاقی که مردم در آن گفتوگو میکردند، نشسته بود و به او غذایی دادند. اما آن مرد گرسنه، خوابش برد و شب با مشکل مواجه شد. وقتی بیدار شد، نتوانست خود را کنترل کند و به فرشها آسیب زد. صبح که مردم متوجه شدند، به پیامبر شکایت کردند. پیامبر با لبخند پاسخ داد که نگران نباشند و در این حین، آب خواست و خود فرشها را شست. آن مرد که این صحنه را دید، تصمیم گرفت تا از پیامبر عذرخواهی کند و خواست که درباره ایمان به او آموزش ببیند. به این ترتیب، او به اسلام گروید و به مهماننوازی و شرافت آن تأکید شد. داستان ادامه دارد و به مشورت در کارها و اهمیت آن اشاره میشود. موش با گربه درباره مشورت صحبت میکند و گربه بر درستی یا نادرستی مشورت موش تأکید میورزد. این گفتگو به تضاد بین نظرات و عملگرایی میانجامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.