آوردهاند که در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام، آن حضرت بىمهمان افطار نمیکرد.
از قضا روزى واقع شد که مهمان بر آن حضرت نرسید و آن حضرت گرسنه بود.
از خانه بتفحص مهمان بیرون آمد دید که در صحرا جماعتى میرفتند حضرت ابراهیم ایشان را دید پانزده نفر گبرند و بیلها بر دوش گرفته بجائى میروند، ایشان را تکلیف بمهمانى کرد، آنها گفتند ما مردمانى هستیم فعله و کارکر بیچاره و هر یک از ما اطفال و عیال داریم، هر گاه ما خود مهمان شویم اهل و عیال ما بى معیشت خواهند بود، حضرت ابراهیم فرمود که اجرت عملهگى شما را نیز خواهم داد، بهر حال آنها را راضى کرده بخانه آورده مهمان ساخت، چون گبران ضیافت را دیدند و اجرت هم گرفتند بیرون آمدند با خود گفتند که فى الحقیقه دین ابراهیم بر حق است زیرا مهمانى کند و اجرت هم دهد، در ساعت همه نزد حضرت ابراهیم برگشتند و کلمهى طیبه شهادت بر زبان جارى ساختند و مؤمن و مسلمان شدند و رفتند.
و چون بعثت سید کائنات محمد مصطفى صلى اللّه علیه و آله شد جبرئیل امین رسول خدا را از این معنى خبر داد و فرمود:
اکرم الضیف و لو کان کافرآ.
پس اى موش حکایت دیگر بشنو:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.